سوء تفاهمي به نام «علي و عدالت اش»
نمي خواستم از علي بنويسم تا مبادا به اين كليشه هايي كه دامنگير همه شده _ حتي آنهايي كه مثلاً خيلي مي فهمند _ دامن زده باشم. اما از آنجايي كه همه ما به شدت «مناسبتي» هستيم و با «تقويم» و «اعدادش»، «بشين و پاشو» مي كنيم، مطمئنم كه اين روزها همه جا پر خواهد شد از نام علي و ايضاً «عدالت»اش. مي توان بخوبي تصور كرد كه تكيه كلام جماعت در اين روزها چه خواهد بود؛ «عدالت، با علي رفت»، «ما فقط شعار عدالت مي دهيم»، «اي كاش باز هم علي بود و عدالت را اجرا مي كرد» و از اين حرفها...
گريزي هم البته به امروز زده شده و احمدي نژاد را مورد «تفقد» قرار خواهند داد!
***
اين نوع برخورد با «علي» و «عدالت»اش، چندش آورترين قالبي است كه «همه» گرفتارش شده اند. نويسندگان براي «پز» دادن و «خالي نبودن عريضه» و خطبا براي «اظهار فضل»، از «علي» مي گويند و «عدالت»اش. مردم نيز با شنيدن اين حرفها «لذت» مي برند و سري به علامت افسوس تكان مي دهند كه مثلاً نشان داده باشند «مي فهمند» علي چه مي گفت و چه ها كشيد!!
در چنين روزهايي، «همه» به شدت «آرمانگرا» مي شوند و يادشان مي افتد كه يك «علي»نامي بوده كه «كشته عدالتش شد».
بر اثر همين برخوردهاي مسخره است كه همه افتاده اند روي ريل «انتقاد از بي عدالتي» و حنجره مي درند كه چرا چنين شد و چنان نشد...
«همه» خيال مي كنند كه علي آمد و با يك «فوت» به جامعه اسلامي، همه جا را بهشت برين كرد و رفت! درست مانند «منجيان آسماني».
غالب جماعت، بر اثر همان خصلت «اسطوره بازي» چنين مي پندارند كه با حضور علي در راس حكومت، كارها به سامان رسيد و هيچ ملالي در جامعه اسلامي برجاي نماند.
***
اما تمام اين فعل و انفعالات، نقطه مشتركي دارند. و آن اينكه، «همه» اجراي عدالت را، هم «براي ديگران» مي خواهند و هم «از ديگران»! اساساً هيچ سهمي براي «خود» چه در «اجراي عدالت» و چه در «پذيرفتن اجراي عدالت» قائل نيستند.
همين جماعت هستند كه «لاف» علي مي زنند و فراموش كرده اند كه همان جماعتِ «مريد علي» بودند كه با علي چنان كردند.
روزي هجوم آوردند به در خانه علي و به او التماس كردند كه بيا و امير ما شو و چون تيزي تيغ عدالت را بر گردن احساس كردند، عطاي عدالت را به لقايش بخشيدند و تيزي بر علي كشيدند!
لابد حكايت آن مرد را شنيده ايد كه مثلاً مي خواست پهلوان شود و رفت سراغ «خالكوب» كه تصوير يك «شير غران» را بر بدنش حك كند! خالكوب، از دم شير شروع كرد. پهلوان، چون احساس درد كرد، پرسيد: الان داري كجاي شير را حك مي كني؟ و پاسخ شنيد كه: دمش را و پهلوان از فرط درد، گفت كه دمش را نخواستم و ... در انتهاي كار، اثري از تصوير شير بر پشت «پهلوان» نبود!
جماعتِ عدالتخواهِ ما دچار «توهم» شده اند. «سوء تفاهمي» پيش آمده در موضوع «عدالت» و گويا، كم نيستند آنهايي كه اين «سوء تفاهم» و «توهم» را مي پسندند! بواقع «نانشان» در تداوم اين «سوء تفاهم» و «كج فهمي» است.
اي كاش از «علي» و «عدالت»اش نگوييم. اينگونه شايد بر حجم «ريا» و «تظاهر» افزوده نگردد!