مغلطه‌ای که همچنان طرفدار دارد/«مدرنیته» یخچال است و«تکنوکراسی» ویدئوکنفرانس!

عده‌ای که «مدرنیته» را پرستش می‌کنند، در مقابل منتقدین مدرنیته چند جمله‌ی آماده و دم دست دارند؛ مثلاً می‌گویند: «شما که به مدرنیته انتقاد دارید، پس چرا از عینک و یخچال و کامپیوتر و... استفاده می ‌کنید؟» منظورشان هم این است که «خب، همه‌ی اینها همان مدرنیته‌ای هستند که دارید به آن ناسزا می‌گویید و این نقض غرض است»!

این نحو پاسخ را حتی از جانب نخبگان طرفدار مدرنیته نیز بسیار شنیده‌ایم؛ همین چند وقت پیش بود که یکی از مترجمین آثار مرتبط با مدرنیته در مناظره‌ای در تلویزیون، در پاسخ به ایرادات معرفتی طرف مقابل، مدام تکرار می‌کرد که «اگر مدرنیته بد است پس چرا در این استودیوی مدرن نشسته‌اید و دارید با استفاده از ابزار مدرن از مدرنیته انتقاد می‌‌کنید؟»!

پیام روشنی دارد این قبیل استدلال‌ها و آن اینکه فهم بعضی‌ها از چنین مفاهیمی، ساده‌انگارانه و تک‌لایه است؛ اگر چه همین ساده‌انگاری، حاصل سال‌ها تتبع و تامل باشد. اینکه تصور کنیم مدرنیته یعنی یخچال و تلویزیون و عینک و دوربین و... یعنی اینکه نمی‌خواهیم مدرنیته را یک منظومه‌ی واجد روح بدانیم که به مثابه‌ی یک دین _ انسان‌ساخته _ تمام عرصات حیات انسان را متاثر می‌کند؛ و بهترین راه، برای رهایی از موج انتقاد، فروکاستن چنین موضوع عمیق و مهمی به مسئله‌ای در حد یخچال و عینک است...

«تکنوکراسی» هم چنین وضعی پیدا کرده در کشور ما. می‌گویند «تکنوکرات بودن به معنای استفادهی درست از ابزار خوب و مدرن است...» با این وصف چرا باید تکنوکرات بودن مورد انتقاد قرار گیرد؟!

فروکاستن مفاهیم از مواضع اصلیشان، ابزار رهایی از نقدهایی است که اساسی مینماید. اگر همه بپذیرند که تکنوکرات بودن یعنی به خدمت گرفتن عقل، طبیعی است که نمیشود با چنین تکنوکراتی درافتاد؛ که این درافتادن، به جنگ بدیهیات رفتن است. اما مسئله اینجاست که «تکنوکرات» بودن به این راحتیها همه که تصور میشود نیست. پیش از افتخار کردن به تکنوکرات بودن، باید دانست که چنین باوری چه مختصاتی دارد. یک تکنوکرات، لابد میداند که «عقل»ی که از آن دم میزند، «عقل ابزاری» است و لابد میداند که عقل ابزاری، نسبتی با عقل متصل به وحی ندارد. که اگر این را بداند، این را هم خواهد دانست که «اصالت هدف و ابزار» را همین عقل ابزاری فرمان میدهد... هم از این روست که تکنوکراتها، کار با بولدوزر و لودر را بسیار خوش میدارند.

یک تکنوکرات، میداند که نسخهی «ارزشداوری» و «اخلاقمداری» قبلاً در مکتب تکنوکراسی پیچیده شده و اگر هم خودش آدم اخلاقمداری باشد، این اخلاق، به کارش ربطی ندارد. اصولاً یک تکنوکرات، مجاز نیست که ارزش و اخلاق و عاطفه را میدان دهد. او باید بکوبد و بسازد؛ باقی همه مانع است برای توسعه!

اینکه ادعا کنیم تکنوکرات بودن یعنی استفاده از «ویدئوکنفرانس» به جای عرق ریختن در جاده‌ها، شبیه همان ادعایی است که در مورد مدرنیته می‌شود؛ مدرنیته، یعنی استودیو و دوربین و...

حسن و قبح باورهایی مانند «تکنوکرات بودن» در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، در نوسان بوده. روزگاری، ابزار و تکنیک و فن، ذیل اخلاق و ارزش تعریف میشدند؛ در آن روزگار، «اول اخلاق بود بعد تکنیک». یک دهه که از انقلاب گذشت، «مانور تجمل» راه افتاد و «نخبگان ابزاری» میداندار شدند و مقدرات امور در کف تکنوکراتهای یقه‌‌آخوندیِ اطوکشیدهی تسبیح بدست _ و البته انقلابی!_ قرار گرفت.

شانزده سال، همین تکنوکراتها یکهتاز بودند و در این مدت، هنرمندانه توانستند ذائقهی ملت را متحول کنند. بعد که از اریکه افتادند به حکم ظاهر، مدتی به محاق رفتند. و این به محاق رفتن، گریزناپذیر بود؛ تکنوکرات بودن و نازیدن به آن، کمی قباحت داشت در این سالها... آبها از آسیاب افتاد و عرصه برای بازگشت مجدد چنان باورهایی مهیا شد. اساساً در این سال‌ها، دندان روی جگر گذاشته بودند تا این هم بگذرد و بعد شکوهمندانه بازگردند و ندای استرجاع سر دهند به عصر تکنوکراسی.


دهه‌ی شصت و کار فرهنگی‌اش؛ نوسـتـالژی یا اسـتراتژی؟

دهه‌ی شصت را حلوا حلوا می‌کنند بعضی‌ها، صرفاً از آن‌رو که جزئی از خاطرات‌شان است؛ خاطراتی مانده در گذشته‌ که دیگر تکرار نخواهد شد. ظرفیت‌های نوستالژیک دهه‌ی شصت، به قدری بالاست که امروزه به بهانه‌های مختلف، جلوه‌های مختلف آن مقطع در رسانه‌ها و مجامع بازخوانی می‌شود. جذابیت این بازخوانی حتی تلویزیون را نیز به صرافتِ این انداخته که بخشی از محتوای خود را با بازپخش فیلم‌ها و حتی برنامه‌های آرشیوی آن دوره شکل دهد. همه‌ی این‌ها، اما چیزی بیش از «خاطره»خوانی و تحریک دلتنگی‌ِ مخاطب نیست. فقط مرور گذشته است بی‌آنکه تاملی به همراه داشته باشد...

+ نکات جالبی از فعالیت مربیان پرورشی دهه شصت را در  اینجا  بخوانید.
ادامه نوشته