خبر اول: جناب فوتبالیست آروغ زد!

فوتبالیستی دچار سانحه شده و در بیمارستان شهر بستری می‌شود... رسانه‌های استان با تمام قوا وارد میدان شده و لحظه به لحظه و مو به مو، حواشی و اخبار مربوط به این سانحه را از بیمارستان گزارش می‌کنند. صدها خبر و گزارش، در این مورد تولید می‌شود؛ به گونه‌ای که هیچ زاویه‌ای از دید این رسانه‌ها پنهان نمی‌ماند. یکی از پایگاه‌های خبری تبریز، در فاصله‌ی کمتر از نیم‌روز، از مجموع 20 عنوان خبر جدیدش، 15 عنوان را به این فوتبالیست اختصاص می‌دهد. گزارش‌های تصویری از حضور رفقا و چهره‌های مختلف فوتبالیست به داغ شدن موضوع کمک می‌کند... فوتبالیست به هوش آمده و به منزلش می‌آید؛ و حالا نوبت اخبار و گزارش‌های خبرنگاران از دید و بازدیدهاست!

این است سیره‌ی رسانه‌های ما؛ درغلطیدن در ابتذالی موجه و دمیدن در بوق غفلت. این‌ها هستند که ذائقه‌ی ملت را «زرد» و چشمان‌شان را دچار «کوررنگی» می‌کنند. این سیره‌ی مبتذل است که برای جامعه‌ای به این وسعت و عظمت، «اولویت»هایی در قواره‌ی همین رسانه‌های زرد می‌آفریند. معلوم است که این رسانه‌های گرفتار در دام ابتذال، نمی‌توانند تریبونِ بی‌تریبون‌ها باشند! و معلوم است که وقتی نوبت به فرودست‌ها می‌رسد، همین رسانه‌های پرهیاهویی که آروغ زدن جناب فوتبالیست را خبر اول و مسئله‌ی ملت می‌کنند، حنّاق می‌گیرند و لام تا کام به حرف نمی‌آیند.

طرفه اینکه بعضی به اصطلاح مدیران فرهنگی و شبه‌فرهنگی، با توهّم کار فرهنگی و رسانه‌ای و به بهانه‌ی مسخره‌ی مدیریت افکار عمومی! بیت‌المال را کرده‌اند پشتوانه‌ی چنین رسانه‌هایی و غفلتی که خود دچارش هستند را پمپاژ می‌کنند به جامعه.


+ اولویت اول رسانه های محلی، اولویت بیستم مردم نیست!

+ ای کاش او هم یک فوتبالیست بود! 

+ یک یادداشت مرتبط


منطقه‌ی آزاد ارس و افتخاری دیگر

منطقه‌ی آزاد ارس و افتخاری دیگر:

بعد از «34 سال»؛ بازگشت افسانه‌ی امریکایی

توضیح اضافی‌ای لازم نیست. اینجا منطقه‌ی آزاد است؛ آزاد. اگر آزاد نبود که نمی‌توانست پس از «34 سال» موجبات بازگشت یک «افسانه» را فراهم آورد. و اگر آزاد نبود که نمی‌توانست از طریق فرودگاه بین‌المللی «امام خمینی(ره)»، از مبداء «ایالات متحده‌ امریکا» به مقصد «ایران»، نخستین خودروی جنرال موتورز را وارد نماید و برایش مراسم استقبال ترتیب دهد!

این فتح و ظفر را از صدقه‌سری منطقه‌ی آزاد ارس کسب کرده‌ایم و اگر این منطقه نبود ما همچنان در حسرت آن افسانه‌ی امریکایی می‌سوختیم. پس دست مریزاد باید گفت به ارباب مناطق آزاد و بویژه رئیس منطقه‌ی آزاد ارس، که این شرافت را برای منطقه‌ی ما تحصیل کرد تا این ما باشیم که برای اولین بار بعد از «34 سال» چشم‌مان به جمال «افسانه‌ی امریکایی» روشن شود. آفرین رئیس...

شب احیای «دین حداقلی» کوتاه است

نمی‌توان ادعا کرد که جامعه‌ی ایران «دین‌گریز» است، چرا که شواهد روشنی برای رد این ادعا وجود دارد؛ عزاداری‌های محرم، مراسم اعتکاف، شب‌های احیاء، نماز عیدفطر و... اینها همه دلالت بر این دارند که حضور عمومی دین در جامعه غیرقابل انکار است.

اما در عین حال، همین جامعه‌ی ایرانی، سالهاست که از وجود برخی آفت‌های اجتماعی و اخلاقی رنج می‌برد و علی‌الظاهر نشانه‌ای برای دفع این آفت‌ها ظهور نمی‌کند. به قول مشهور، «هر سال دریغ از پارسال».

اینجاست که تناقض بزرگ سربرمی‌آورد؛ از یک سو مردمانی داریم دین‌باور که از دین گریزان نیستند و از سوی دیگر، آفت‌های اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی، گریبان جامعه را گرفته است. همه از هم می‌پرسند: چرا با اینکه شب‌های احیاء، جای سوزن انداختن در مساجد نیست، فردایش مثل فرداهای دیگر است؟!

نه اینکه هیچ اتفاق مثبتی از رهگذر این مناسک دینی نمی‌افتد، بلکه مسئله این است که تمام عبادات در اسلام، اموری تکلیف‌آور هستند و یک مسلمان نمی‌تواند با توسل به «صورت دین»، خود را از تکالیف دیگر برهاند. مسلمان، هم نسبت به خود و هم نسبت به جامعه‌اش مسئول است.

مسلمان نمی‌تواند بخشی از دین را بپذیرد و بخش‌های دیگر را به کناری نهد. این عبارات، مفهوم «دینِ حداکثری» را می‌رسانند. «دین حداکثری» ناظر بر حضور حداکثری دین در زندگی فردی و اجتماعی مسلمان است...

*

در یک قرن اخیر، تلاش‌های زیادی از سوی جریان روشنفکریِ غرب‌باور صورت گرفته تا حضور دین را در جامعه،‌ محدود و محصور کرده و تاثیرگذاری‌اش را به حداقل برساند. این را «عرفی‌سازی دین» می‌گویند که مسامحتاً معادل «سکولاریزه کردن» بکار می‌رود.

ایده‌ی «دینِ حداقلی» از الزامات «سکولار شدن» است و سکولار شدن از اصول دینِ تجدد. ایمان به «دین حداقلی» واکنشی بود به حضور پررنگ کلیسای مسیحی در زندگی مسیحیان قرون وسطی. از آن پس، مسیحیت به کلیسا کوچ کرد تا هر هفته یک روز، میزبان پیروانش باشد...

عصاره‌ی باور به «دین حداقلی» این می‌شود که مردم به «صورت دین» پایبندند و از دین برای تضرع و «بهشت‌خواهی» بهره می‌گیرند، اما مسئولیت‌های اجتماعیِ ناشی از آن را پس می‌زنند.

«دین حداقلی» در اندیشه‌ی آبادانی آخرت است و کاری به عمران دنیای متدینین ندارد.

«دین حداقلی» در بهترین حالت، واکنش‌های یک مسلمان است به احساسات فطری‌اش.

شب‌های احیاء در دین حداقلی، چندان طولانی نیست و بعد از برآمدن آفتاب، تمام می‌شود! از این روست که فردای شب احیاء، با فرداهای قبل از آن یکی‌ست...

جالب اینکه نهادهای منتسب به حکومت دینی هم، با ساده‌انگاری محض، به مبلغین «دین حداقلی» تبدیل شده‌اند. آیا تناقضی بزرگتر از این را سراغ دارید؟!