یک حاشیه برای یک دریاچه‌

این هفته، در برنامه‌ی «مطالبه»، بحث بر سر مسائل زیست‌محیطی منطقه بود. و طبعاً نمی‌شد که از «محیط زیست» حرف زد و دل‌نگران وضعیت «دریاچه‌ی اورمیه» نبود. بنابراین بخش قابل توجهی از زمان برنامه به بررسی آخرین وضعیت این دریاچه اختصاص یافت و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست آذربایجان‌شرقی هم آنچه را که می‌دانست ‌گفت. با توجه به اینکه این، اولین برنامه‌ی جدی سیما در مورد وضعیت دریاچه‌ی اورمیه بود، قابل پیش‌بینی بود که نتوانیم آنگونه که باید به ابعاد مسئله بپردازیم. اما به هر حال، مجالی بود تا حداقل «طرح مسئله» شده و باب برنامه‌های بعدی در این باره گشوده شود.

در میانه‌ی بحث، یکی از نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی، روی خط آمد تا از اقدامات قوه‌ی مقننه در این موضوع بگوید؛ اگر از این نکته بگذریم که این نماینده‌ی محترم، بیش از هر اقدامی، به تلاش‌های «خود» اشاره کرد، نکته‌ی دیگری برایم خیلی عجیب آمد؛ با توجه به اهمیت ملی موضوع دریاچه و ورود عالی‌ترین مقام اجرایی کشور (رئیس‌جمهور) برای تدبیر امور، تصور بر این است که حتماً‌ نمایندگان مجلس و مدیران اجرایی، هر روز با هم می‌نشینند و گفتگو می‌کنند و وضعیت را رصد می‌کنند و... اما خیلی زود متوجه شدم که از این خبرها نیست. از حرف‌های نماینده‌ی مذکور و واکنش‌های رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کاملاً روشن بود که اینها حتی یکبار هم کنار هم ننشسته‌اند تا «درد مشترک»ی به نام دریاچه‌ی اورمیه را درمان کنند. پس این همه جلسه که می‌گویند تشکیل می‌شود، با حضور چه کسانی‌ است؟ آیا فقط این نماینده از محتوای جلسات بی‌خبر است یا نمایندگان دیگر هم چنین‌اند؟

با مشاهده‌ی این وضعیت، خطاب به مهمان برنامه گفتم: «این هم از برکات مطالبه است که وسیله‌ی تماس نمایندگان مجلس و مدیران اجرایی شد تا لحظاتی با هم سخن بگویند»!

آیا واقعاً دریاچه‌ی اورمیه برای «همه» مهم است؟

«اقتصاد ما» و دیگر هیچ!

 

«مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند؟» برای آشنایی با ساختار برنامه‌ریزی اقتصاد ایران بعد از سال‌های انقلاب اسلامی راهگشاست. این کتاب که حاصل گفتگو با افرادی چون سیدمحمد طبیبیان (از چهره‌های سرشناس اقتصاد آزاد)، بایزید مردوخی و فیروز توفیق (از قدیمی‌ترین کارشناسان سازمان برنامه) و موسی غنی‌نژاد است، به خوبی نشان می‌دهد که برنامه‌ریزان اقتصاد ایرانِ انقلابی، کماکان بر باورهای گذشته اتکاء داشته و با الهام از مبانی مدرن (شرقی و غربی) به برنامه‌نویسی مشغول بوده‌اند؛ آن هم با این دستاویز که ما چیزی به نام «اقتصاد اسلامی» نداریم تا جمهوری اسلامی به آن دلخوش باشد.

اینان ضمن این که وجود اقتصاد اسلامی را انکار می‌کنند، «امکان وجود»ش را هم نمی‌پذیرند. برای نمونه، محمد طبیبیان، از طراحان برنامه‌ی اول توسعه و از بنیان‌گذاران تفکر تعدیل اقتصادی در جمهوری اسلامی که از سال 1360 تا سال 1372بر روندهای فکری سازمان برنامه و بودجه، تاثیر مستقیم و غیرمستقیم داشته می‌گوید: «ما می‌توانیم سعی کنیم از مباحث دینی، اخلاق را در روابط اجتماعی و فردی و مفاهیمی چون عدل و انصاف و درستکاری و... که نوعی از اخلاقیات است را بین خودمان در جامعه برقرار کنیم، اما فکر نمی‌کنم بتوان از میان آنها رشته‌ی جدیدی به نام اقتصاد اسلامی را بیرون آورد. این ایده‌ای بود که من خیلی زود به آن رسیدم و هر چقدر هم که زمان گذشته نسبت به آن مطمئن‌تر شده‌ام».(1)

این تصریحات مکرر، راز ناکامی‌های اقتصادی را برملا می‌سازد. از یک سو با کارشناسان و نخبگانی روبرو هستیم که به امکان وجود اقتصاد اسلامی باورمند نیستند و از سوی دیگر، مراکز تولید علم دینی، در این مقوله سکوت اختیار کرده و همچنان بر «اقتصادنا»ی شهید صدر فخر می‌فروشند!

امروز که به سوی اقتصادِ دیگرگونه‌ای در حرکتیم، ضرورت توجه به مبانی، بیش از گذشته خودنمایی می‌کند. و این مبانی را نمی‌شود با برخوردهای سلبی بازتولید کرد. برخی چهره‌های اقتصادیِ منتسب به اسلام‌گرایان در ایران، عادت دارند که همواره همه‌ی نسخه‌ها را رد و نقد کنند؛ ولی همین سرشناسان، هیچ‌گاه نتوانسته‌اند، جریانی را به نفع شکل‌گیری اقتصاد اسلامی پی‌ریزی نمایند.

پی‌نوشت:1.احمدی امویی، بهمن، مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند؟، نشر گام نو، ص30