اقیانوسی به عمق چند انگشت
مروری بر اتهامات نظام تعلیم و تربیت ایران
تربیت یافتگان در نظام تعلیم و تربیت ما، به «غایت» امور بی توجهند. «غایت» یعنی «سرانجام». یعنی «عاقبت». به تعبیر ساده تر، در پی «مقصد»ی نیستند. «هدف»ی را پی نگرفته اند. از هر چه که به نوعی به تفکر در باب «هدف» مربوط است، بیزارند... برای اینان، اصالت با خودِ «عمل» است و نه با نتایجش. یقین دارم که با شنیدن این جمله، بعضی ها بلافاصله خواهند گفت که «ما مامور به تکلیفیم و نه مامور به نتیجه». قطعاً آنانکه فارغ از نگاههای شعاری به مفاهیم و معارف می نگرند، بخوبی آگاهند که این عبارت عمیق، در چه حوزه هایی موضوعیت دارد...
«غایت اندیشی» یعنی تامل در «چرایی» امور. به این ترتیب، اینکه «چرا باید تربیت شد؟» موضوعیت خود را در چنین فضایی از دست داده است.
کور شدن نسبت به «مقصد» یعنی معلق بودن. یعنی پادر هوا بودن. یعنی به هر بادی لرزیدن. و مصادیق این خصال در دو دهه اخیر فراوانند.
فراموشی «عاقبت» امور، کمترین هزینه ای که دارد این است که نسلی بی تفاوت و خنثی را تعلیم می دهد که «خود» را می بینند و به تبعات اعمال خود، بی توجهند. حتی می توان شیوع «اباحی گری» را نیز این مبداء دانست. بازخورد فکری و اخلاقی اباحی گری، زندگی در لحظه اکنون و التذاذ از «لحظه» است. برای یک اباحی گر، مهم نیست که چه بر سر دیگران و خود می آید، بلکه مهم این است که از لحظات محدود حیات، بیشترین لذت را باید برد.
تعلیم و تربیت فله ای
حجم آموزش به شدت افزایش یافته است. آموزش و پرورش عمومی و آموزش عالی، وسعت فوق العاده ای یافته اند. در دورترین و محرومترین نقاط کشور، ردپایی از امکانات تحصیل دیده می شود. اما مسئله این است که همین حرکت (گسترش فضاهای آموزشی و وسعت بخشیدن به مراکز آموزشی) تبدیل به هدف شده است. اینکه قرار است از رهگذر این توسعه، «چه» عاید نسل ما شود، پاسخ درخوری ندارد. به واقع آموزش و تعلیم، در سطح، گسترده شده ولی عمقش، به قدر چند وجب نیست!! شاید بتوان نام «تعلیم و تربیت فله ای» را بر این فعل و انفعالات نهاد.
خداحافظی با «تفکر»
نسل تلویزیونی ما، اصلاً حال و حوصله «تامل» ندارد. فقط می خواهد بگیرد و برود. زحمت «تفکر» را به خود نمی دهد. نظام تعلیمی ما هم دقیقاً با ذائقه این نسل همراه و همگام است. به جای او می اندیشد، به جای او تفکر می کند، به جای او می فهمد، و در مقابل، فهرستی توصیفی از «اندیشه ها» و «تفکرات» را به همراه بیوگرافی اندیشمندان و متفکرین تقدیمش می کند. هر آنچه دانش آموز می خواهد، در بسته های آنکارد شده آماده است. کتاب های «حل المسائل» و «گام به گام» و... هم مکمل رویه موجود در سیستم می شوند تا فرآیند «پرهیز از تفکر» کاملتر شود. و مملکتی که متفکر ندارد، یعنی هیچ ندارد. یعنی مردارخور دیگران خواهد بود. یعنی چشم و دهان به سمت غربا خواهد دوخت تا که شاید، چیزی به کف آرد. ما که به خودی خود، مصرفگرای اقتصادی و صنعتی اغیار هستیم، مصرفگرایی فکری واقعاً تحقیرآمیز است.
در حالی که تمامی آموزش ها، بایستی منجر به وابستگی فرد به تفکر و تعقل شود، قضیه جور دیگری رقم خورده است. این «حافظه» است که ارجمند است. «حفظ» می کنند تا «برجسته» و «ممتاز» شوند.
چگونگی به جای چرایی
سيطره بي چون و چراي تكنولوژي بر زندگي بشر، فراگير و بدون استثناء است. هيچ ساحتي از پيشروي و تسلط تكنولوژي در امان نيست.
از آموزش و پرورش مدرن سخن گفته مي شود و اينكه بايد آموزش را متحول كنيم. منظور از اين تحول نيز چيزي جز بهتر كردن تكنولوژي آموزشي و بكارگيري ابزار مدرن در روند آموزش و پرورش نيست. تا چندي پيش، هنر مديران تحولگراي آموزش و پرورش در اين خلاصه مي شد كه تا چه اندازه توانسته اند از تلويزيون و فيلمهاي آموزشي در كلاس هاي درس بهره جويند. اما امروز ديگر تلويزيون و ويدئو نمي تواند نشانه آموزش برتر باشد. كامپيوتر نيز به ميدان آمده است. حالا ديگر همه از ضرورت بكارگيري كامپيوتر در آموزش مي گويند. معلمين به لپ تاپ مجهز مي شوند و power point ياد مي گيرند. دانش آموزان نيز كه جلوتر از سيستم هستند!
اگر از مناديان اين به اصطلاح تحول، سئوال كنيم كه چرا بايد چنين كرد و چرا حتماً بايد از كامپيوتر در كلاس درس استفاده كرد؟ پاسخ مي شنويم كه: «براي اينكه آموختن را جذاب تر و موثرتر كنيم.» دقت كنيد. در اين پاسخ، آنچه مورد توجه و تاكيد است «وسيله» است و نه هدف. آنچه اصالت دارد، «چگونگي» آموزش است و نه «چرايي» آن. هيچ مجالي براي پرسش از فلسفه تعليم و تربيت باقي نمانده است. دانش آموز از مشاهده ابزار مدرن آموزشي ذوق زده شده و سر از پا نمي شناسد ولي در همان حال نمي داند براي چه بايد تعليم ببيند...