به موازات اتفاقات اخير در عراق و مطرح شدن مجدد «لزوم وحدت شيعه و سني»، پاره اي مباحث نيز در حاشيه اين راهبرد پيش آمد كه بار ديگر ضرورت واكاوي در مفهوم تشيع و تسنن را برجسته نمود. در شرايطي كه با برانگيخته شدن احساسات ديني مسلمانان، ميل به وحدت بيش از گذشته در مسلمين برانگيخته شده، عده اي ناآگاهانه و عده كثيري نيز تعمداً انگشت بر روي نقاط افتراق نهاده و به بهانه «نشر حقايق» وقايع تاريخي را بازخواني نموده و به آشفته تر شدن اوضاع دامن ميزنند. اين جريان در هر دو طيف «شيعيان» و «اهل تسنن» وجود دارد. بگونه اي كه جبهه اي دائمي در جامعه مسلمين گشوده شده است كه با اصرار زايدالوصفي همديگر را به دوري از اسلام راستين متهم ميكنند. طبيعي است كه از اين جدالها هيچ نصيبي عايد اسلام و مسلمين نشود همچنانكه در قرون گذشته نيز نشده است. بهترين شاهد براي اثبات اين مدعا، اضمحلال دو امپراتوري بزرگ اسلامي، صفويه و عثماني، در قرنهاي گذشته است. هر كدام از اين دو امپراتوري، با پيش كشيدن «شيعه بودن» يا «سني يودن» سالها باهم جنگيدند آنچنانكه در اثر اين جنگها هر دو دچار فرسايش شده و به غايت تضعيف شدند. اين زوال قدرت به قدري آشكار بود كه گروه كوچكي از افغانها توانستند حكومت مقتدر صفوي را به تسليم وادارند. از آن سو نيز امپراتوري گسترده عثماني با تجزيه روبرو شده و هر روز بخشي از سيطره خود را از دست داد و امروز كشوري كوچك به نام تركيه از آن به يادگار مانده است. بهره برداري دولتهاي تازه قدرت گرفته اروپايي از اين وضعيت، بسيار واضحتر از آن است كه نياز به استدلال تاريخي باشد. امروز در برخي محافل زمزمه هايي شنيده مي شود مبني بر اينكه تشيع و تسنن غيرقابل جمع اند و صحبت از وحدت شيعه و سني به منزله فراموش كردن ستمهايي است كه بر شيعيان شده است. بدين ترتيب، وحدت يعني كشك. دسته ای نیز با اکراه می پذیرند که همه چیز را نباید گفت و در نگاه اینان مصلحت تا حدی قابل مراعات است. اگر بپذيريم كه در هر دو مذهب، عناصري افراطي وجود دارند كه درك كاملي از شاكله اسلام ندارند، بايد اين را نيز بپذيريم كه همين افراد، اخلاف كساني هستند كه در طول تاريخ به بهانه هاي مختلف «شيعه كشي» و «سني كشي» راه انداخته اند. چه آن سلطان عثماني و چه آن پادشاه صفوي كه حضور شيعه را در مملكت سني و زندگي سني را در بلاد شيعي برنمي تافتند، هر دو آتش اين جريان را برافروخته تر ساخته اند. امروز نيز كه عده اي با «اجتهاد»هاي ساختگي و بي بنياد حاضر نيستند شرايط خطرناك و حساس جهان اسلام را درك كنند، دچار همان اشتباه تاريخي مي شوند. وقتي قضیه «حفظ اسلام» پيش مي آيد، بويژه آنكه همگان ميدانند که دشمن مشتركي در كمين نشسته تا شيعه و سني را به يك چوب ببندد، لاجرم هزينه هاي آن نيز بايد پرداخته شود. نميتوان هم داعيه اسلام داشت و هم بر اختلافات تاكيد داشت. مشخص است كه نفعي در اين حركت نهفته نيست. به زعم حقير، مقطع كنوني آوردگاه نهايي اسلام و تمدن خداگريز غرب است مع الاسف، هر اندازه كه در آنسوي ميدان تامل و تدبر و درايت مي بينيم، در اين سو غفلت و بي تدبيري و احساسات منفي بيداد مي كند. در چنین احوالی موضوع وحدت نه مصلحت که یک ضرورت است و بار دیگر رسالت علما در اين كشاكش بيش از پيش به چشم ميآيد. و تاریخ آماده ثبت نتیجه این رویارویی بزرگ و تعیین کننده است.