نبرد برای عدالت؛

روحانیون در کجا ایستاده اند؟

روحانیون نمی توانند و نباید که نسبت به آنچه در اطرافشان می گذرد، بی توجه بوده و موضع نداشته باشند. نه تنها نباید بدون موضع گیری باشند، که حتی باید مجاهده نمایند. ناآرام، دغدغه مند، فعال، منتقد، معترض و صریح باشند. و اینها نازلترین مطالباتی هستند که می توان از روحانیون _ درمقام علمای آگاه و متعهد دین_ داشت. بر این اساس هر چه اینان، زبان در کام گرفته، کنج عافیت و عزلت اختیار نموده و محافظه کاری پیشه کنند، به همان نسبت از جایگاه یک «مجاهد» عدول کرده و می شوند شخصیتی معمولی با یک پیشوند معمولی تر...

امروزه کم نیستند کسانی از مردم همین جامعه که مفهوم «مجاهدت» را فاقد موضوعیت اجتماعی دانسته و در مناسبات اجتماعی، محلی از اعراب برایش قائل نیستند. نتیجه طبیعی این تلقی نیز این می شود که اساساً نیازی به «مجاهده» وجود ندارد که روحانیون نیز بشوند مجاهد!

اگر بپذیریم که امروز، جدالی میان دو جبهه جریان دارد، آنوقت به ضرورت مجاهدت نیز معترف می شویم. «کدام دو جبهه»؟

و اتفاقاً همین پرسش، مسئله ماست. اینکه در وجود چنین نبرد و چنین جبهه ای تردید وجود دارد، بخشی از همین نبرد است! چه خوشمان آید و چه نیاید، چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروز نبردی ناعادلانه برای استقرار عدالت جریان دارد. به واقع جبهه، جبهه عدالت طلبی است. پس در یک سوی عدالت طلبان و در سوی دیگر عدالت ستیزان مستقرند. نبردی که مع الاسف نمود بیرونی چشمگیری ندارد. نبردی با خصوصیات یک عملیات پنهان و بی صدا.

امروز دقیقاً همان روزی است که باید شاهد موضع گیری روحانیون باشیم. و روشن است که فریاد روحانیون را باید از کدام جبهه شنید. نمی توان در نبرد عدالت، روحانیون را ندید. نه، شایسته تر آن است که بگوییم: روحانیون، نباید و نشاید که در جریان عدالت طلبی، خنثی بوده و تحرکی نداشته باشند، کتکی نخورند، تهمتی نشنوند و رنجی نبرند.

اگر چه تلخ است ولی ناگزیر از بیانش هستیم که در  میان عناصر جریان عدالت طلبی در دوره اخیر، سهم روحانیون، آنچنان که باید نیست. هم از این روست که امروز، ستون های اصلی این جریان بر گرده ی جوانانی با پشتوانه های فکری و ایدئولوژیک نه چندان قوی، سنگینی می کند. به واقع در غیبت روحانیون آگاه و مجاهد است که چنین شرایط نابرابری حاصل آمده است. و این جای تامل دارد.

مشکل اینجاست که هنوز فهم عمومی نسبت به اهمیت موضوع عدالت طلبی، در حد یک «نبرد سخت» نیست. گویا افیون رخوت، تمام عناصر جامعه را تخدیر کرده که شاهد هیچ تحرک جهادگونه ای نیستیم. اما سخن اینجاست که چه کسی یا کسانی مکلفند به این وضعیت سامان دهند؟ هر چه فکر می کنیم، نمی توانیم  از تکلیف بزرگ روحانیون در این فقره درگذریم. هر چند این گفته به معنای اسقاط تکلیف از سایرین نیست. اما علمای دین، ذاتاً و طبعاً چنین تکلیفی بر دوش دارند. همواره و در غالب فقرات تاریخ نیز بدینگونه بوده است. به زعم ما اگر قرار بر این باشد که در مسیر استقرار عدالت، عده ای قربانی شوند، به طریق اولی، روحانیون در صف نخست باید قرار گیرند. «در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولين كسانى بوده‏اند كه بر تارك جبين‏شان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت پيش كسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاى‏دار نرفته‏اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟»(1). پر واضح است که می توان عدالت طلبی را در ردیف یک نهضت الهی تلقی کرد.

در سه سال گذشته، موجی جدید برای احیای مفهوم عدالت در کشور جریان گرفت که انتظار می رفت این حرکت، با پشتیبانی نرم افزاری و سخت افزاری خواص جامعه، تبدیل به یک نهضت همه گیر شود که هرگز اینگونه نشد. به واقع عناصر و ملزومات این نهضت فراهم نیامدند. نیروی عظیم مردم رنج کشیده و عدالت طلب، بدون سازماندهی شایسته به حال خود رها شد و در این آشفته بازار، مجدداً دسته ای با پیشینه های مبهم، بیرق عدالت را ربوده و جریان را به بیراهه بردند. و دردمندانه باید اعتراف کرد که در این فعل و انفعالات، روحانیون نتوانستند در نقش «پیشرو» ایفای وظیفه نمایند. که اگر اینگونه می بود، با توجه به پایگاه و نفوذ اجتماعی روحانیون، می شد روزهای خوشی برای جریان عدالت طلبی متصور بود. اگر چه نباید از تلاش های معدودی از علمای متعهد در این مسیر براحتی گذشت، اما ناگفته پیداست که برای تعمیم یک تفکر، حرکتی در گستره وسیع ضرورت دارد. نمی توان با فعالیت های محدود و موضعی، به انتظار شکل گیری یک جریان عمومی نشست. 

 

پی نوشت:

(1)برگرفته از سخنان امام(ره) در منشور روحانیت