امام متولد می شود!

 

 

می خواستم از امام بنویسم. اما نشد. یعنی نتوانستم. گفتم چه بگویم؟ چه بنویسم؟ از چه بنویسم؟ برایش شعر بگویم؟ یا عواطفم را با کنار هم چیدنِ زورکی چند کلمه بیان کنم؟...

وقتی دیدم قبیله ای را که چهار دست و پا چنبره زده اند بر "خط امام" و احدالناسی را به حلقه خود راه نمی دهند، گفتم همان بهتر که از امامی که ایشان در "خط"ش هستند ننویسم.

وقتی شنیدم فریادهای شوربختانه جماعتی را که "پایان امام" را اعلام می کردند، گفتم از امامی که پایان پذیرد نخواهم نوشت.

وقتی که "سفلگانِ به عقد قدرت درآمده" را دیدم، حیفم آمد که از امامی که آنها می شناسند سخن بگویم.

وقتی دیدم که چگونه عده ای مزورانه دارند در حریم امام می پلکند و چشم دیدن و شنیدن نام او را ندارند، او را سانسور می کنند، کلامش را در قید مصلحت و حصار منفعت حبس می کنند تا مبادا... از خیر ذکر نام امام گذشتم.

گفتم امام ما پایان یافتنی نیست. نه. شایسته تر آن است که بگویم "امام ما هنوز آغاز نشده است". آنها که امام را در سال شصت و هشت پایان یافته می دانند، همانانی هستند که به ختم انقلاب در سال پنجاه و هفت معتقدند.

ما نه ختم انقلاب را قبول داریم و نه پایان امام خمینی را. برای ما انقلاب تازه آغاز شده و خمینی تازه متولد.