طلب عدالت، همواره پرهزینه بوده است. چه سرها که بر دار رفته و چه زبانها که بریده شده اند تا ندای عدالتخواهی در نطفه خفه شود. اما با اینهمه، این جریان پرهزینه، هیچگاه به زوال نرسیده است. دچار وقفه و رکود شده، تحریف و تبدیل پذیرفته، اما تعطیل هرگز. همه می پرسیم چرا؟ و پاسخ نیز روشنتر از روز است. آنکه قدرت و ثروت در کف دارد، یعنی به ابزار سلطه مسلط است و آنکه تسلط می یابد، به هیچ روی به تعدیل مکنت و قدرتش رضا نمی دهد. از آن سوی که بنگریم، مجمع عدالتخواهان را می بینیم که جز پابرهنگان و فرودستان نیستند. ضعیف نگهداشته شدگانی که در چنبره صاحبان ثروت و قدرت گرفتارند و برای دوام حیات ایشان، به آغوش نیستی سلام می کنند. تنها دارایی اینان نیز جز تن نحیف و جسم رنحورشان نیست. که آنهم به قدری کوفته است که زنده ماندنش هنر اوست! حال این تن رنجور و بی رمق می خواهد حقش را هم بازستاند. می خواهد عدالت را هم مستقر سازد. اما چگونه؟ مگر می شود بی هیچ مکنتی در برابر غول ها ایستاد؟

جالب است. آنانکه قرار است حقشان را بستانند، هیچ ندارند. حتی زبانشان نیز گویا نیست. حتی صدایشان به گوش خود هم نمی رسد. اما آنانکه بر فراز ایستاده و تمام فعل و انفعالات عدالتخواهانه را رصد می کنند، همه چیز دارند. به واقع یک «نبرد ناعادلانه» برای «برپایی عدالت»!

آنانکه ذیصلاح و ذیحق اند در طلب عدالت، معلوم نیست کجایند و آنگاه آنانکه «جوک سال» خود را درباره عدالت می سرایند، میاندار و میداندار هستند. همه عناصر نوین «احقاق حق» در اختیار کسانی است که به ریش عدالتخوهان می خندند. هر چه می خواهند می نویسند و می گویند. حتی از زبان «مستضعفین» گریه و زاری راه می اندازند. از گرانی می گویند. از تورم می نالند. برای فاصله طبقاتی مرثیه می سرایند. به حال نفله شدگان عدالتخواه! سوگواری می کنند. اما حاضر نیستند حتی به قدر لحظه ای کوتاه، اجازه دهند که خود این قربانیان بی عدالتی با ادبیات خود سخن بگویند. گرد و خاک راه می اندازند به نام فقرا. آنهم در کجا؟ درست در بطن بهشت های خودساخته شان در شمال و جنوب. به نام فقرا به دولت می تازند و در همان لحظه فرمان جنایت اقتصادی صادر می کنند.

عدالتخواهان، نه مجالی برای سخن گفتن دارند و نه ابزاری. آنها که در «اینترنت» بدنیال عدالتخواهان می گردند، بخوبی می دانند که روح خسته این قبیله، حال تفرج و علاف گردی در دنیای مجازی را ندارد. آنها که در روز[ی]نامه ها در پی یافتن ردپایی از قربانیان بی عدالتی هستند، بهتر از هر کس دیگری می دانند که روزنامه و هر ابزار مدرن دیگری محمل عدالتخواهان نیست. این ابزار مدرن، خیلی که هنر کنند می شوند تریبون طبقه متوسط و یقه سفیدها.

مگر می شود تصور کرد که روزنامه ای با سرمایه حاصل از جنایت اقتصادی بچرخد و در عین حال سنگ صبور قربانیان بی عدالتی هم باشد؟ اشتباه نکنید. آنچه در این ایام در روزنامه ها می خوانید، هیچ ارتباطی به عدالت ندارد. اینکه می بینید، مدیران پرمدعای سی سال گذشته، از در انتقاد وارد شده و اشک تمساح به حال فقرا و خط فقر و خط فقر مطلق و... می ریزند، ربطی به عدالتخواهی و احقاق حق مظلوم ندارد. اینها درد «خود» دارند. دلشان بدجور برای مناصب 16 ساله تنگ شده است. والا همین سوگواران، سه دهه فرصت داشتند تا لااقل بفهمند که چه کسانی زیر خط فقرند و چه کسانی روی خط فقر!

درد بزرگی است که همه جا از تو سخن بگویند و خود در میان نباشی. همه به حال تو بگریند و خود ندانی که چه می کنند. به نام تو معامله کنند و به کام تو جز تلخی نباشد. به یاد تو «یادمان» برپا کنند ولی هیچگاه پرده برداری نشود. اجلاسیه و سمینار و کنفرانس ترتیب دهند ولی سخنرانان مجلس، زرمداران و قدرت طلبان باشند. خیلی عذاب آور است که قصه مظلومیت مستضعفین را کسانی روایت کنند که خود، یمین و یسار اربابان مستضعف ستیز اند.

ببینید عدالت چقدر علیل و ذلیل شده که حتی طرفداران سینه چاک سرمایه سالاری نیز طرفدارش شده اند. ببینید فقرا چقدر «بی چاره» شده اند که «کارگزاران فقیرزدا» نیز بحالشان گریه می کنند و تیتر یک روزنامه شان را به آنها اختصاص می دهند. بیچاره عدالت!

*

آری. عدالت طلبی هزینه دارد. و حضرات می خواهند این هزینه ها را به ما تفهیم کنند. نه، می خواهند که ما با گوشت و پوشت و استخوان خود درد عدالتخواهی را بچشیم. تا ما باشیم که دیگر در پی چنین اموری نباشیم!