مصطفی را اخراج کردند. اصلاً هم خطایی نکرده بود که مستحق کارت قرمز باشد. فقط خیلی مودبانه گفته بود که حقوق قانونی اش را  نمی دهند. اینکه آیا اخراج مصطفی درست بوده یا نه، بستگی به نظر کارشناسان داوری _ و البته فردوسی پور_ دارد. ولی در هر حال نتیجه بازی تغییری نخواهد کرد. رای همان است که حین بازی صادر شده و اصلاً نمی توان عوضش کرد. ضمناً یادمان باشد که اشتباهات داوری جزء بازی است. همه جای دنیا اشتباه می کنند.

 

*

استقلال برد. پرسپولیس باخت. حاج آقا فتح اله زاده به بچه ها پاداش داد. به هر کدام چند سکه. تازه این که چیزی نیست. اگر یک بازی دیگر را هم ببرند، به هر کدام یک منزل مسکونی خواهد داد. حاج آقا کاشانی سکته را زد و به بیمارستان رفت. حالش خراب شد. بازیکنان توبیخ شدند. افشین و حمید دعوا کردند. روزنامه ها تیتر زدند: اختلاف شدید میان افشین و حمید. فردوسی پور مسابقه اس ام اسی گذاشت: به نظر شما دلیل نتایج ضعیف پرسپولیس کدام است؟...

مصطفی به حقش نرسید. حریف خیلی قدرتمند بود. در دقایق پایانی کم آورد. بدنسازی اش مناسب نبود. و الا از نظر فنی هیچ کم نداشت. او چند روز می شود که شرمنده است.

 

*

پرسپولیس برد. استقلال باخت. حاج آقا کاشانی به بچه ها پاداش داد. به هر کدام یک سمند. که   سوار بر آن شوند و به قصر آرزوهایشان پرواز کنند. حاج آقا فتح اله زاده عصبانی شد. ناصرخان را مشاور کرد. فیروزخان بچه ها را تنبیه کرد. فردوسی پور گیر داد که این کار خیلی زشتی است که بازیکنان را مقابل چشم تماشاگران تنبیه می کنند. شخصیت بازیکنان خدشه دار می شود. روزنامه ها تیتر زدند: تنبیه بازیکنان مقابل چشم تماشاگران. فیروزخان اصلاً نمی پذیرد که کارش تنبیه بوده. او این کار را «ریکاوری» می داند. ولی فردوسی پور ول کن ماجرا نیست...

مصطفی از نفس افتاد. صدایش گرفت. ولی نتوانست به داوران بقبولاند که او را بدون دلیل اخراج کرده اند.

 

*

دایی عصبانی است. داور در روز روشن حقشان را خورد. جلوی چشم مردم سر تیم دایی را بریدند. روزنامه ها تیتر زدند... فردوسی پور، سوژه این هفته اش را پیدا کرد. همه جا صحبت از ظلم داور به تیم دایی است.

مصطفی گفت: حق من هم خورده شده. من به ناحق اخراج شدم. اگر صحنه را یکبار دیگر بررسی کنید خواهید دید که چه ناجوانمردانه مرا زدند. کارشناس داوری خوابش می آید. وقت تنگ است. همکاران پخش، وقت اضافه نمی دهند. از صحنه مورد نظر می گذرند. مثل اینکه تماس تلفنی با آقای «ساکت» برقرار است. بحث ما درباره «اخلاق» است. لطفاً بفرمایید.

بله. ما خیلی برای «اخلاق» کار کرده ایم. اگر دقت کنید می بینید که تماشاگران ما چقدر خوبند. آن سرباز هم تقصیر خودش بود که تماشاگران را تحریک کرد.

مصطفی می خواهد روی خط بیاید. ولی «ساکت» ساکت نمی شود...

مثل اینکه ارتباط با مصطفی برقرار شد. الو... صدای شما قطع و وصل می شود. مثل اینکه ارتباط قطع شد...

همکاران اشاره می کنند که یک گزارش از زندگی برانکو آماده است...

 

*

فیفا پرسپولیس را محکوم کرد. آری هان شکایت کرده. از فیفا دادخواهی کرده و آنها هم به دادش رسیده اند. پرسپولیس حق «آری هان» را خورده و او را برخلاف قواعد معمول، اخراج کرده است. حالا باید جریمه بدهند و الا محروم می شوند. حاج آقا کاشانی با حاج آقاهای دیگر تماس گرفته و قول مساعد گرفته که این جریمه ها به موقع پرداخت شوند تا پرسپولیس محروم نشود. مصطفی هم تصمیم گرفته به فیفا برود و تظلم خواهی کند. امیدوار است بلاتر، به فریادش برسد...

 

*

صدایی آمد. صدای شکستن چیزی است. دلخراش است. دردناک است. تماشاگرنماها فریاد زدند: «چی بود چی بود؟ شیشه  شکست». اما نه. صدای شیشه نبود. انگار چیزی شبیه استخوان در حال خرد شدن است. مثل اینکه صدای شکستن کمر مصطفی است. در ازدحام تماشاگران خرد و خمیر شد. صدایش را کسی نشنید. فردوسی پور او را ندید. دوربین خبرساز به سراغش نرفت. آه که چقدر این صحنه ملال آور و اندوهبار است! به احترامش در ورزشگاه «آزادی» یک دقیقه «سکوت» کردند. قرار شد همه ساکت شوند و دیگر کسی حرفش را هم نزند. بازیکنان، روبان مشکی به پیراهن بستند. حاج آقا کاشانی تسلیت گفت. حاج آقا فتح اله زاده  ابراز همدردی کرد. فردوسی پور، یادش را گرامی داشت.