از جمله حرفه‏هاي عصر جديد، سخنراني و فن خطابه است كه جايگاه خاص خود را در ميان مشاغل يافته است و اصولاً بسياري را با همين شغل مي‏شناسند. مثلاً چندي پيش بود كه در خبرها شنيديم گرهارد شرودر، صدراعظم پيشين آلمان، پس از فراغت از مقام خود، براي امرار معاش به سخنراني در محافل روي آورده و از بابت هر سخنراني يكصدهزار دلار دريافت مي‏كند. اتفاقاً مشابه همين حرفه در كشور خود ما نيز رواج يافته است. بازار اين حرفه بخصوص زماني گرم است كه «گفتمان» جديد و مردم‏پسندي در جامعه شكل مي‏گيرد. دراين مواقع عده‏اي كه خود را «پشتوانه فكري» جامعه مي‏دانند براي تبيين ابعاد آن گفتمان به پا مي‏خيزند، بگونه‏اي كه نهضتي فراگير از سخنراني‏ها و خطابه‏هاي آتشين و روشنگرانه به راه‏ مي‏افتد. صاحبان اين حرفه، خود را صنف خاصي مي‏دانند كه كارشان فقط و فقط «حرف» زدن است. آنان تمام همتشان را معطوف «خوب حرف زدن» مي‏كنند. هر چند علاوه بر «حرافي» مشاغل ديگري نيز دارند. ولي در لحظه‏اي كه به نقش سخنران درآمده‏اند همه چيز را فراموش مي‏كنند تا به نحو احسن از عهده «حرف زدن» برآيند.

ـ روزگاري است كه «عدالت» با اهالي جامعه قرين شده و ظاهراً قصد آن دارد تا درب منازل «مستضعفين» (همان آسيب‏پذيرهاي روزگار مدرن) را كوفته و با خود همراه سازد. اما براي شناخت «چيستي عدالت» بايد از پشتوانه‏هاي فكري جامعه (همان حرافان) بهره جست. و براستي اينان چه نيك وارد ميدان شده‏اند. محافل پرشور،  مقالات پرحرارت و خطابه‏هاي آتشين در باب عدالت آنچنان متعدد است كه «مستضعفين» مانده‏اند كه كدام را برگزينند و بشنوند و به سراغ كدامين «حراف» بروند؟ آيا بدنبال او باشند كه پس از خروج از محفل گرم «عدالت» سوار بر «مُركب» والامرتبه مي‏كنندش و مي‏برندش به همانجايي كه ...؟ يا به نداي گرم آن يكي گوش بسپارند كه «بادي‏گارد»هايش براي ملاطفت با مردم، سرُ و دست مي‏شكنند؟ بهتر است به سراغ هماني برويم كه خودش را به ييلاقات زده و خوان پرنعمتش را گسترده‏ و همه را متنعم مي‏سازد...

ـ مي‏گويند «حرف» چيزي است و «عمل» چيزي ديگر و در نتيجه «حراف» كسي است و «عامل» كسي ديگر. اصولاً مقايسه اين دو مقوله قياس مع‏الفارق است. كجا نوشته و چه كسي گفته كه هر كس هر چه مي‏گويد بايد بهترين عامل به سخنانش خودش باشد؟ در يك مناظره خيالي با يكي از همين «حرافان» كه براي مردم، اصول زندگاني علي(ع) و هكذا ساده‏زيستي و ... را فرياد مي‏كرد و «چون به خلوت مي‏رفت» بسيار «پيچيده زيست» بود گفتم كه چگونه اين دو حالت قابل جمع‏اند؟ و او برآشفت كه چرا همه كارهاي مشكل بايد به دوش ما باشد؟ ما اينهمه حرف مي‏زنيم، ديگران هم به مقداري از آنها عمل كنند. اين «حراف» كه اتفاقاً از همانهايي است كه به «تعدد مشاغل» نيز مبتلا است، رساله‏ پاياني‏اش را در باب «عدالت علوي» نگاشته است. خلاصه ختم «تئوري‏پردازي» در باب «عدالت» است. همو مدير مجموعه‏اي است كه تعداد زيادي از «مستضعفين» را زير پُر و بال گرفته و به آنها «روزي» عنايت مي‏فرمايد. در اين مجموعه سالانه مقادير هنگفتي «عدالت» از عرق «جبين» توليد مي‏شود. تنها ايرادي كه وجود دارد، اين است كه شاغلين اين مجموعه با «عشق» كار مي‏كنند و «عشق» نيز درو مي‎كنند و در پايان هر ماه چند كيسه «عدالت» در قالب «كوفت» دريافت مي‏‏دارند. البته ايشان به همين قانع هستند و اينگونه آموخته‏اند كه عدالت حكم مي‏كند اينگونه باشد.