آقای استاندار! التماس دعا
سلام آقاي استاندار!
مي گويند مستطيع شده ايد و عازم زيارت خانه خدا. قبول باشد انشاءالله. حجکم مقبول و سعيکم مشکور. «حج» بر مستطيع واجب است و عدول از آن موجب عقوبت. پس هر چه سريعتر بايد شتافت و به تکليف عمل کرد. لحظه اي درنگ جايز نيست. فرمان خداست و از فروع دين. نمي توان به هيچ بهانه اي، ترک واجب نمود. تبصره اي هم در کار نيست.
دعا کنيد ما را هم. آن هنگام که در مقابل گنبد سبز نبوي ايستاده ايد به ياد ما هم باشيد. به ياد ما و تمام آنهايي که براي زيارت حضرتتان لحظه شماري مي کنند و هنوز آنقدر توانمند نشده اند که توفيق شرفيابي يابند. دعا کنيد «اقشار آسيب پذير» را. راستي حاشيه نشين ها يادتان نرود. ملازينال، ايده لو، احمدآباد، حيدرآباد و ... آبادهاي ديگر فراموشتان نشود. آخر اين روزها لرزش زمين بدجوري آنها را به واهمه انداخته. حتماً مي شناسيد اينها را. اينها همان محلاتي هستند که بارها و بارها آمده ايد و کوچه پس کوچه هاي گل آلود آنها را درنورديده و خانه به خانه جوياي احوالشان شده ايد. آري، مي شناسيد اينها را. اينها هم شما را مي شناسند. از افتخارات دوران استانداري شما همين بس که، سنگ صبور اين جماعت بوده ايد. هر ملالي که عارضشان بوده بلافاصله شما را يافته اند و شما نيز دردشان را مرهمي نهاده ايد. بدانيد که اين افتخار جز شما نصيب هيچ احدالمسئولي نشده است. پس جا دارد که سر سجده بر پيشگاه رباني فرود آورده و در فضاي نوراني مسجدالحرام، بارها و بارها خدا را به پاس اين توفيق سپاس گوييد.
آرزوي اين جماعت اين بود که پيش از غزيمت به بيت خدا، به رسم گذشتگان، دعوتشان کرده و از ايشان هم طلب دعاي خير مي نموديد. يا اينکه به سياق هر روزتان، قدم بر تخم چشمان اين «فراموش شدگان» نهاده و آنها را به اندک لطفي مورد نوازش پدرانه و البته مسئولانه قرار مي داديد.
برويد. خدا به همراهتان. خيالتان از استان هم راحت باشد. شکر خدا همه هستند و کارها به صلاح. هيچ ملالي از جانب مردم، شما را پريشان و آشفته خاطر نسازد. نگران تبريز هم نباشيد. زلزله آمد که آمد. طبيعت خداست و هزاران ماجرا. مبادا در اثاي مناسک حج به اين بينديشيد که صدها هزار انسان «آسيب پذير» _ نمي گويم مستضعف چون ممکن است بعضي ها حالشان به هم بخورد!_ شب ها را در چهارديواري سست و گِلي به سر مي کنند. در آن لحظات پرمعنايي که در جوار حرم امن الهي به طواف مشغوليد، براي اينان نيز طلب امنيت کنيد.
نباد لحظات معنوي و منحصربفرد حضور در کنار کعبه را با ياد کودکانِ «زير خط فقر»، که در دامنه هاي سرخاب در التهاب فرداي مبهم تب کرده اند، برهم بزنيد. مبادا اوقات ناب و غيرقابل توصيفِ زيارت آرميدگانِ بقيعِ فاطمه را با انديشه صف کشيدگان مقابل کميته امداد، براي خود تلخ کنيد. راستي به حسن مجتبي(ع) بگوييد که سخاوت از سر و روي شيعيانش مي بارد!!
شما به نمايندگي و وکالت از مردم آذربايجان، «حاجي» مي شويد. پس بي خيال همه چيز. هر کس هر چه مي خواهد بگويد. اينکه بعضي ها نق بزنند که «مگر استاندار تمام کارهايش را انجام داده که راهي حج شده؟» مهم نيست. اينکه شما استاندار شده ايد، دليل بر اين نمي شود که از انجام مناسک عبادي و ديني واجب خود پرهيز نماييد. اينکه، چون شما استاندار شده ايد پس نبايد فراغت داشته باشيد، انتظار بيجايي است. مگر مسئول شده ايد که جان عزيزتان را هلاک سازيد؟ مگر روزي که حکم استانداري به نامتان زده شد، سوگند خورده ايد که براي رفع مشکلات مردم حتي لحظه اي از آنها دور نباشيد؟ مگر تنها شما مسئوليد؟ پس اينهمه آدم حسابي که نان مسئوليت مي خورند چه کاره اند؟ چرا تنها شما بايد از «حج» خود فرو گذاريد و به مردم بينديشيد؟
آري برويد. ولي بدانيد که ما دلمان در همين ايامي که نيستيد به شدت براي شما تنگ خواهد شد. چرا که به ديدن سيماي شما در سيماي استاني عادت کرده ايم! موقع رفتن که ما را خبر نکرديد، لااقل در موعد بازگشت عارفانه اطلاع دهيد تا به پاس قدرشناسي به پيشواز آييم. اما نه . شايد در آن روز هم از ما بهتران زودتر مطلع شوند و نوبت به ما نرسد.
الغرض. دعايمان کنيد. همين و بس.