روزگاری، مهرماهِ دانش‌آموزان ایرانی، با دفترهایی پیوند خورده بود که دولت در اختیارشان می‌گذاشت؛ دفترهایی که اگرچه با معیارهای امروزی، جلوه‌ی بصری قابل اعتنایی نداشتند، اما حامل برخی ارزش‌های آن روزگار بودند. تعابیر و جملات هدفمند و معطوف به ارزش‌های جامعه‌ی ایرانی، حکایت از یک درک صحیح از فرصتی داشت که به واسطه‌ی میلیون‌ها جلد دفتر، ایجاد شده بود. به مرور، اما این عرصه‌ی استراتژیک، با تجدیدنظر در نوع نگاه به مسائل فرهنگی و غلبه‌ی محافظه‌کاری و سهل‌انگاری، از هرگونه نگاه انقلابی خالی شده و تمام فرصت‌های نهفته در آن، تقدیم تجارت‌پیشگان گردید. هم از این رو بود که میلیون‌ها جلد دفتر تحریر، که تمام سال را در خانه و مدرسه، همراه فرزندان‌مان بود، شد ویترینِ اباحی‌گری و بیگانه‌پروری.

تلوّن و تکثر حاکم بر این ویترین‌ها به قدری بالا بود که تمام منافذ و روزنه‌های زندگی فرزندان و حتی بزرگترهای ما را هدف گرفت. می‌شد نشانه‌های فرهنگی و اجتماعیِ معطوف به استحاله‌ی جامعه ی ایرانی را در تک‌تک این محصولات فرهنگی! به عریانی تمام دید. بدین ترتیب بود که 160 میلیون فرصت فرهنگی را بدون هیچ فکر و اندیشه و راهبردی، رها کردیم به حال خود و نشستیم پشت میز و شدیم تحلیل گر «جنگ نرم»!

جنگ نرمی که حالا دیگر برای بسیاری از نهادهای فرهنگی جمهوری اسلامی، ممرّی برای تداوم صدارت و ریاست و مفرّی برای اسقاط تکلیف و توجیهی برای تنبلی و بطالت شده است.

طرفه اینکه، همه شده‌ایم منتقد این وضعیت! همه می‌گوییم این چه وضعی است که بر بازار لوازم‌التحریر حاکم است؟ چرا کاری نمی‌شود؟! گویی دست و پای ما را بسته و انداخته‌اند در محبسی که توان رهایی نداریم!

این بود تا مجموعه‌هایی نظیر «ثنا و ثمین»، «ایام» و «روشنا» متولد شدند؛ آن هم درست در مقطعی که همه داشتند قاعده‌تراشی می‌کردند که «میل به ارزش‌های ملی و انقلابی، در جامعه فروکش کرده و دیگر نمی‌توان به نونهال و نوجوان و جوان این سرزمین، از نشانه‌ها و نمادها و حتی حقایق مرتبط با بوم و سرزمین خود سخن گفت...» این یعنی تثبیتِ خودکم‌بینی و تداوم تسلیم و استمرار محافظه‌کاری.

دفترهایی که اخیراً با طرح‌ها و نقوش ایرانی و اسلامی منتشر شده‌اند، با این پیش‌فرضِ محافظه‌کارانه به مقابله برخاست که ایرانی‌ها از داشته‌های تاریخی، فرهنگی، علمی و اعتقادی خود منقطع شده‌اند.

فرصتی که به این واسطه رونمایی شد، نشان داد که ما بیش از آنکه زخم‌خورده‌ی خدعه‌ی دشمن باشیم، مقهور رخوت و بطالت خود هستیم. برای تثبیت و تکثیر این ظرفیت ارزشمند، نباید از پای نشست. تجربه‌ای که در این مدت کوتاه نصیب شده، می‌تواند مبنای عمل ما باشد در عرصه‌های مشابه. یادمان باشد که فرهنگ‌عمومی را با نشست و برخاست‌های بی‌خاصیت و جلساتِ چُرت‌آلود نمی‌شود متحول کرد.