منطــق های روزگــار مصــرف زدگی
هر چه نظام زندگي پيچيدهتر ميشود، مجال انديشيدن در باب زندگي نيز رو به كاستي مينهد. اعمال و حركات انسانها فاقد بنيان محكم و تهي از عناصر منطقي ميشود. ديگر كسي قادر به دفاع معقول از كَردههاي خود نيست و اساساً الزام و ضرورتي براي اين كار ديده نمي شود.
از سوي ديگر، با عموميت يافتن روح مصرفزدگي، تنها و تنها دليلِ ظاهراً منطقي براي بسياري از عملكردها، «تقدس مصرف» است و بس. همه چيز در جهت توجيه مصرف بيمارگونه و بيدليل، به خدمت گرفته ميشود. انگار همه ما مجبوريم كه مصرف كنيم بيآنكه بفهميم چرا.
به مثالهاي زير توجه فرماييد:
اين روزها كه موضوع سهميهبندي بنزين، به بحث روز مبدل شد، حرف و حديثهاي فراواني نقل محافل بود. از جمله اينكه، عدهاي با آه و حسرت و افسوس، زبان به شكوه گشودند كه:
«اينكه در اثر سهميه بندي بنزين، ترافيك در شهرها كاهش يابد و از تردد خودروها در سطح شهر كاسته شود، باعث خواهد شد تا تصادفات نيز كاهش يافته و در نتيجه، بازار مكانيكها، صافكارها و مشاغل مرتبط با خودرو كساد شود. و اين يعني ظلم به اين مشاغل.»! نتيجه منطقي! اين منطق، اين خواهد بود كه براي رونق كسب و كار اين عده، الزاماً بايد تمام خودروها در خيابانها ول بگردند تا شايد از اين رهگذر تصادفي روي دهد، روغني بسوزد، استهلاكي اتفاق بيفتد و ... تا صاحبان مشاغل مرتبط با خودرو، بيكار نباشند. از اين جالبتر، اين منطق است كه عدهاي ميگويند:«اگر قرار باشد مردم از خودرو استفاده نكنند، توليد خودرو در كارخانجات خودروسازي پايين ميآيد و در اين صورت، كارگران صنعت بيكار ميشوند. پس بايد دائماً خودرو توليد شود تا كسي بيكار نماند.»! و اين سلسله ادامه دارد:
از جمله دغدغههاي اصلي شهرداريها و متوليان مديريت شهرها، بازگشايي مسير خيابانها و تعريض آنهاست. دليل اين كار نيز معلوم است. براي اينكه خيابانها كشش اينهمه خودرو را ندارند. بنابراين بايد هر سال بر تعداد و مساحت خيابانها افزوده شود. براي اين منظور، هزاران منزل مسكوني بايد ويران شود و ساكنانش نيز به دخمههاي 50 متري آپارتمانهاي بدقواره تپانده شوند. وقتي ايراد گرفته ميشود كه چرا خانههاي وسيع و خوشمنظر را ويران ميكنيد، پاسخ شنيده ميشود كه «پس چكار كنيم؟ اينهمه ماشين را كجا ببريم؟ بالاخره اينها بايد از جايي عبور كنند يا نه؟» كسي نيست به اين جماعتِ تسليم شده در برابر سيطره ماشين بگويد كه «مگر مجبوريم اينهمه خودرو را روانه كوچه و خيابان كنيم؟»
اين قبيل تناقضات در نظام اجتماعي ما فراوانند. لابد شما نيز بر روي بستههاي سيگار، عبارت «مصرف سيگارت براي تندرستي زيانآور است» را ديدهايد. مردمي كه اين جمله را ميبينند، بلادرنگ، ابراز ميدارند كه: «اگر مصرف سيگار زيانآور است پس چرا توليد ميشود؟ آن هم توسط يك شركت عظيم دولتي.» اگر با همان منطق پيشين بخواهيم به اين ايراد پاسخ دهيم، ميتوانيم بگوييم كه «اگر توليد سيگار متوقف شود پس اين همه كارگر و كارمند شركت دخانيات چه كار كنند؟ آيا شما راضي ميشويد كه اين جماعت، از نان خوردن بيفتند؟»!! جالب است. نه؟ براي محافظت از مجموعهاي كه هيچ دليل منطقي براي بقايش وجود ندارد، اينهمه منطقتراشي! ميكنيم. يعنی عدهاي بايد بميرند تا عدهاي ديگر زنده بمانند!
اين منطق به اين ميمانَد كه از ريشهكني بيماريها جلوگيري كنيم. چرا كه اين كار باعث بيكار شدن پزشكان خواهد شد!!
اين مثالها، نمونههايي از تلاش مستمر انسانِ ماشينزده براي عدم انقطاع سلسله مصرفزدگي است. عناصري بر حيات اجتماعي بشر سلطه يافته اند كه همه فكر ميكنند جزءلاينفك زندگي هستند و اگر آنها را از خود دور كنند فاجعهاي رخ خواهد داد و يا زندگي ناقص خواهد بود. همه اين منطقتراشيها براي توجيه مصرف است. والا همه ما در اعماق جان خود ايمان داريم كه بسياري از آنچه ما آنها را ضرورتهاي زندگي ميپنداريم، اساساً فاقد اينهمه ارزشاند.
جالب است که خيلی از ماها، در بسياری از اوقات اين ادعا را محک زده و نتيجه گرفته ايم که اگر فلان کالا نيز نباشد، می توان زندگی کرد. شبکه گسترده ای که از نيازهای کاذب بر گرد زندگی تنيده شده، آنچنان تقديس می شود که گويی گذشتگانی که هيچکدام از اين ضرورت ها را احساس نمی کردند، زندگی نيز نمی کردند. مشکل اينجاست که چون ما در قرن 21 زندگی می کنيم، لزوماً خود را از گذشتگان عاقل تر می پنداريم و تصور می کنيم صرفاً با گذشت زمان، قوه عاقله انسان نيز رشد می کند. در حاليکه اگر بيطرفانه به قضاوت بنشينيم، خواهيم ديد که ما _ انسانهای عصر جديد _ جز فربه ساختن زندگی، هيچ فضيلتی به آن نيفزوده ايم.