دکورسازها و تخریب مزار شهدا
یکی از رفقا میگفت، در فلان نهاد فرهنگی و هنری دولتی، به بخشهای مختلف ابلاغ شده که «با توجه به نامگذاری سال 91 به نام سال تولید ملی، هر چه سریعتر عملکرد واحد متبوع خود را در ارتباط با عنوان سال گزارش دهید». آن واحد هم مثلاً متولی تولید موسیقی است و باید برای رئیس بنویسد که در سال تولید ملی چه کرده است! او چه باید بکند؟ لابد میآید و مینویسد اینقدر از واردات موسیقیمان کم شده و فلان درصد هم در تولید موسیقی داخلی رشد داشتهایم! یا اینکه اگر در واحد نمایش باشد، باید بنویسد که نمایشهای خارجیمان کم شده و نمایشهای داخلیمان با سیر صعودی همراه بوده... که چه؟ که به رئیسش بقبولاند که در راستای سال تولید ملی کار کرده و رئیسش هم به رئیس بالاتر از خود گزارش و بیلان بدهد که از افتخارات ما این بوده که در سال تولید ملی، صدها کار فرهنگیِ ملی تولید کردهایم! اصلاً هم به روی خود نمیآورند این رئیسها، که تولید ملی را چه به موسیقی و نمایش و جشنواره و...
این سوءتفاهمها معمولاً عمدی نیست و از عادتهایی ناشی میشود که گریبانگیر ما بوده. این عادتها را هم مدیرانی شایع کردهاند که کیفیت دریافتشان از راهبردها، مشروط به دوام منصبی است که بر آن تکیه دارند. تفسیری از راهبردها را میپذیرند که یقین داشته باشند به تمدید مدیریتشان کمک میکند.
ما بارها دچار این سوءتفاهمها شدهایم و هنوز هم میشویم؛ خود را به کوچهی علیچپ زدن، گریزگاهی است که ما را از زیر بار تکلیف رها میکند. بنابراین، دچار سوءتفاهم میشویم تا خلاص شویم از مسئولیتهای عملِ عالمانه.
چند سال پیش که موضوع «جنبش نرمافزاری» طرح شد، عدهای، البته از روی دلسوزی، تصور کردند که مراد رهبری از «نرمافزار» همان سیدیهایی است که ما در خانههایمان داریم! برای همین و برای لبیکگویی به ندای ایشان، شروع کردند به تولید و تکثیر انبوه سیدیهای مداحی و قرآنی و... تلاش هم میکردند تا قیمت این محصولات را هر چه میتوانند پایین بیاورند تا همه بتوانند بهرهمند شوند و «جنبش نرمافزاری» تحقق یابد. این اقدام، هر چه بود، «جنبش نرمافزاری» نبود اما. ثمرهاش هم این شد که یک راهبرد اساسی را به بیراهه برد و برای عدهای هم دکان باز شد برای کاسبی!
«مهندسی فرهنگی» را شنیدهاید حتماً. این هم از آن راهبردهاییست که چند سالی میشود مهمان سمینارها و نشستها و همایشهای بیسر و ته ماست و قربانی سوءفهم مدیران ما. ثمرهی پیگیری راهبرد «مهندسی فرهنگی» پا گرفتن عدهای «خودمهندسپندار» در عرصهی فرهنگ بوده که مشغول عملیات عمرانیاند در این وادی!
«خودمهندسپندار»ها قوارهی فرهنگ را ورانداز میکنند و برایش نقشه میکشند بیمثال. سپس با لودر و بولدوزر وارد میدان میشوند و چنان ضربتی عمل میکنند که فرصت تامل و تدبیر را از مغرضین و بدخواهان میگیرند.
استادِ دکورسازی و نماکاریاند این مهندسین. فرهنگ را بسپار به اینها، چند هفته بعد بیا و یک محوطهی بازِ و شیک و پیک و مرتب و منظم تحویل بگیر.
مثلاً «مزار شهدا» را تحویل بدهید به مهندسینِ فرهنگی تا در کمتر از چند ماه، برایتان یک نمایشگاه درجه یک از سنگ قبر برپا کنند که در نظم و نظام و انتظام بیمانند باشد. مهندسها همهی زایدهها را میچینند و برآمدگیها را صاف میکنند عین کف دست و زاویهها را به دقت تنظیم میکنند با نقاله و گونیا، تا بچه دبستانیها بتوانند جدول ضرب را با شمارش سنگ قبرها تمرین کنند و خاطرهی خوشی از مزار شهدا داشته باشند!*
دکورسازها، تمام علائم و نوشتهها و نشانهها را به استناد اصول دکورسازی حذف میکنند تا مزار شهدا هم عین مزار اموات دیگر باشد. اصلاً چه معنی دارد قبر شهید با قبر همسایه متفاوت باشد. مگر شهدا برای همین مردم به جبهه نرفتند؟!
مهندسها، ایدههای بکر دیگری هم دارند برای مردمیتر کردن مزار شهدا! مثلاً در خسروشهر، دیوارهای حایل میان مزار شهدا و پارکِ کنارش را برمیدارند تا پارک و مزار در دل هم باشند و به مردمی که میآیند پارک برای گردش، حال معنوی دست بدهد. بچهها هم روی قبرها لِیلِی بازی میکنند و خوش میگذرانند. در این صورت، باز هم بچهها خاطرهی خوشی از مزار شهدا خواهند داشت!
سیطرهی «خودمهندسپندار»های دکورساز بر فرهنگ، بلایی است که خسرانِ ناشی از آن تا سالها جبران نخواهد شد. یک دکورساز، هیچ وقت نمیتواند با «روح فرهنگ» نسبت برقرار کند و آنچه میبیند ماده و محسوسات است صرفاً. او قطعاً نمیتواند اهمیت جملهای مانند «پر کاهی تقدیم به آستانهی کبیر الله» را که بر سنگ مزار شهیدی حک شده، دریابد.
مهندسی فرهنگی، یعنی فهم هندسهی انقلاب اسلامی و سامان دادن به فرهنگ بر اساس این هندسه. «خودمهندسپندار»ها، ابتدا باید آزمون بدهند تا معلوم شود که چقدر با هندسهی انقلاب آشنایند.
پینوشت:
* از جمله استدلالهای ثابت طراحان و مجریان طرح همسانسازی مزار شهدا این است: برادرزادهی یک شهید، به پدرش میگوید مرا ببرید مزار عموی شهیدم را ببینم. آنها هم او را میآورند اما گوشهی حجلهی آلومینیومی مزار عموی شهیدش به صورتش فرو میرود و بدین ترتیب خاطرهی تلخی از گلزار شهدا با خود به همراه میبرد. ما هم این حجلهها را برداشتیم تا دیگر به صورت کسی فرو نرود و خاطرهی تلخ هم از مزار شهدا نداشته باشد!
+ دردنامه ی معصومه سپهری را خطاب به مسئولین ساماندهی مزار شهدای وادی رحمت بخوانید.