احساس تکلیف و دیگر هیچ!
طرف آمده بود که مثلاً مشورت کند در مورد انتخابات مجلس. میگفت احساس تکلیف کرده و به اصرار رفقا، داوطلب نمایندگی مجلس شورای اسلامی شده و حالا روی کمک همه حساب باز کرده است!
چند سالی میشود که میشناسمش. سلامت اقتصادی و اخلاقی دارد. اما آدم ساده و معمولیای است؛ درست همانند بسیاری دیگر از مردم. وقتی شنیدم که میخواهد به مجلس برود تعجب کردم. هر چند که تعجبم بیجا بود. چون این روزها هر کسی با هر قد و قوارهای فکر میکند که میتواند نمایندهی مردم شود.
گفتم: از ما چه انتظاری دارید؟
گفت: بگویید که چه بگویم تا مردم اقبال کنند؟!
به تعارف گفتم: اختیار دارید حاج آقا؛ شما الحمدلله استاد همهی ما هستید.
گفت: به هر حال من روی مشورت و کمک شما حساب کردهام.
گفتم: اینکه چه بگویید به خودتان مربوط میشود و دغدغههایتان. شما حتماً حرفی برای گفتن داشتهاید که احساس تکلیف کردهاید... به همان «تکلیف» رجوع کرده و ببینید که چه باید بگویید.
بدون آنکه کم آورده باشد، گفت: حالا شما مسائلی را که به نظرتان مهماند بنویسید بدهید تا من روی آنها فکر کنم. هر چه باشد شما اهل رسانهاید و مسائل مردم را بهتر از من میشناسید.
با زبان بیزبانی میگفت که «نمیدانم چه بگویم». و من هم هر چه تلاش کردم تا متقاعدش کنم که این کاره نیست موفق نشدم. آخر سر هم برای اینکه دلش نشکند گفتم میتوانید از برنامه چشمانداز استفاده کنید...
از واکنشش فهمیدم که این پیشنهاد را نپسندیده؛ چون اصولاً نمیدانست که چشمانداز چیست و چند صفحه است و چه میگوید. پس آهی کشید به نشانهی تاسف و بلند شد و خداحافظی سردی کرد و رفت.
بنده خدا بیتقصیر است البته. از وقتی عیار نمایندگی ملت پایین آمده، کسانی مهیای نمایندگی میشوند که سطح تفکر و معرفتشان نسبت به مسائل ملت، از تودهی مردم هم پایینتر است. اما همین آدمها به لطایفالحیل به مردم فشار میآورند که حتماً رای بیاورند. حتی از اموات نیز آویزان میشوند.