«آذرپیام» برای من فقط یک نشریه‌ی هفتگی نبود که به واسطه‌اش تعدادی یادداشت و مقاله و خبر و عکس منتشر کنم تا به من بگویند «روزنامه‌نگار»؛‌ او برایم به مثال یک همراهِ همدل بود که چهار سال و هشت ماه با او زندگی کردم. نمی‌خواهم حاصل این 56 ماه را فقط در 192 شماره‌ی هفته‌نامه جستجو کنم که اگر چنین کنم، بازنده‌ام...

من و دوستانم، کوشیدیم تا روزنامه‌نگاری را، بر خلاف ذاتش،‌ به استخدام «عامه‌ی بی‌تریبون» درآوریم. می‌دانستیم که آرزویِ قریب به محالی را در سر می‌پرورانیم اما لحظه‌ای را برای رسیدن به آن از دست ندادیم.

اصلاً تنها نبودم در این سال‌ها. قلم‌های دردمند و متعهد، کم نبودند در اطرافم. با آنها بود که رکود را تجربه نکردم...

همراه با آذرپیام، افتان و خیزان به امروز رسیدیم. و از این پس، من می‌مانم و او می‌رود.

خدایا به سلامت دارش...