حالِ نزارِ مطبوعات آذربایجان‌شرقی بر هیچ کس پوشیده نیست. هر عابر بی‌انگیزه‌ای هم می‌تواند علائم بیماری را بر چهره‌ی آنها ببیند.

دور نیست که از آن همه آوازه و شکوه مطبوعات آذربایجان، جز مُشتی کاغذ بی‌بو و به دردنخور، باقی نماند. نشانه‌های افول، از مدت‌ها قبل ظاهر شده و جالب اینکه هیچ کس، دست و پا هم نمی‌زند برای نجات از این ورطه. گویی همه به این غرقه شدن و سقوط راضی‌اند!

حتی آنها که اعتبارشان را از مطبوعات دارند، ترجیح می‌دهند شاهد متلاشی شدن بنیان‌های مطبوعات باشند. و همین عده، با تظاهر به فرهنگ‌دوستی، در هر سخنرانی بی‌ربط و باربط، تعداد مطبوعات استان را به رخ دیگران می‌کشند. غافل از اینکه این همه مطبوعه‌ای که هی دارند آمارشان را می‌دهند به «کاغذ اخبار» و «ویترین آگهی» تبدیل شده‌اند. آنها هم که «آگهی‌نامه» نشده‌اند، فقط برای خالی نبودن عریضه و احیاناً دریافت یارانه‌ی ارشاد هر از گاهی به دکه می‌آیند تا فراموش نشوند.

هر مطبوعه‌ای هم که بخواهد خارج از این دو مسیر باشد، مدام باید پتکِ سازمان‌های پرمدعا را بر فرق خود ببیند تا حواسش باشد که پای خود را از گلیمش درازتر نکند.

در چنین وضعیتی است که نشریات استان تبدیل به روابط عمومی‌های کر و لالِ آقایان می‌شوند که مکلفند افاضات مدیرانه‌ی آنها را بی‌کم و کاست، و بی‌هیچ دخل و تصرف و تحلیلی منتشر کنند. و اگر چنین نکنند، آب را به روی‌شان خواهند بست تا بخشکند و فاتحه...

مطبوعات ما به قدری تحقیر شده‌اند که مسئول روابط عمومی فلان نهاد، با پررویی تمام و بی‌آنکه شرم کند، آگهی‌های سازمان متبوعش را ـ که بیت‌المال مسلمین است ـ به رخ ما می‌کشد تا به زعم خود، هم تهدید کرده باشد و هم تطمیع! آنچنان متوقعانه حرف می‌زند که گویی مطبوعات،‌ گماشته‌ی جناب ایشان هستند.

این تحقیرها آنقدر تداوم می‌یابد که یک سازمان خدماتی - که با انبوهی از شکایات مردمی روبروست و هیچ‌کدام را وقعی نمی‌نهد – برای روکم کنی از نویسنده‌اي منتقد و منصف، با یک شکایت چند خطی، او را به کلانتری می‌کشاند و با جانیان و مزاحمان نوامیس مردم و اراذل و اوباش، دوشادوش می‌کند تا به جناب نویسنده بفهماند که یک من ماست چقدر کره دارد!‌

این چه عزتی است که یک کارمند جزء، می‌تواند فارغ از تمام قواعد و آداب، چند نویسنده را همانند عربده‌کش‌ها، به کلانتری فرابخواند و بعد هم به ریش همه‌ی نویسندگان و روزنامه‌نگاران بخندد که «حالا حالتان سر جایش آمد؟»

آیا بهتر نیست این روزنامه‌نگار، چهارگوشه‌ی روزنامه‌نگاری را بوسیده و برود دنبال «ویزیتور»ی برای آگهی‌نامه‌های پول‌ساز؟

دستگاه‌های عریض و طویلی که همواره داد مردم را درمی‌آورند و هر روز صدها گونه نارضایتی و بدبینی نسبت به اسلام و نظام اسلامی را موجب می‌شوند و به هیچ کس هم پاسخگو نیستند، بیت‌المال را کرده‌اند ابزارِ اِعمال فشار بر مطبوعات مستقل و منتقد تا مبادا چیزی در بیان ناکارآمدی‌های آنها بنویسند. «گرو کشیِ بیت‌المال» توسط سازمان‌های پولدار، آنقدر تکرار شده که قباحتش ریخته. آنها علناً‌ در مقام «سیاستگزار» برآمده و می‌گویند که چه بنویسید و چه ننویسید و چنین بنویسید و چنان ننویسید!

با این وصف، چگونه بعضی‌ها همچنان دارند از «کار فرهنگی» دم می‌زنند؟ کدام فرهنگ؟ کدام کار فرهنگی؟ انسان‌هایی که از ورود به فرهنگ، جز فشارهای نامشروع و غیراخلاقی صاحبان قدرت و ثروت، چیزی نصیب‌شان نشده، هر روز ناامیدتر می‌شوند و این یعنی خالی شدن عقبه‌ی فرهنگی جامعه. آقایانی که می‌پندارند با نحیف و بی‌خاصیت کردن مطبوعات مستقل، فتح بزرگی کرده‌اند، حتماً به چیزی بالاتر از منصب خود نمی‌اندیشند؛‌ که اگر اینگونه نبود و اندکی هم به ماندگاری ارزش‌ها فکر می‌کردند، با متلاشی شدن هر مطبوعه‌ای بشکن‌بشکن راه نمی‌انداختند!

نمی‌دانم مخاطب اصلی این کلامِ آشفته و بیان مشوش کیست ولی این را می‌دانم که لشکری از آدم‌های ریز و درشت از بیت‌المال مسلمین ارتزاق می‌کنند تا از مطبوعات مستقل و منتقد و صادق، در مقابلِ «شعبان‌ بی‌مخ»‌های امروز مراقبت کنند. این‌ها که «مسئول»اند، کلاه خود را قاضی کنند و ببینند که آیا به آنچه باید، پایبندند؟!