آمدن، نیامدن، رفتن، نرفتن+ توضیح واضحات
برای اینکه باز هم دچار «بازی با کلمات نشوم» خیلی ساده میگویم که بازی با کلمات و عادت به استعمال بعضی واژگان موجه، حاشیه را جای متن نشانده؛ از این رو نمیتوانیم این را به خود بقبولانیم که «این ما هستیم که باید به سمت موعودِ مطلوب برویم و نه اینکه موعود مطلوب به جایگاهی نزول کند که ما در آن جلوس کردهایم». اینکه از خدا میخواهیم در ظهور موعود تعجیل کند، بیش از آنکه ناظر بر فرود آمدن حضرت در دیار ما باشد، اشاره به حرکت و رفتن ما به دیار موعود دارد. مگر نمیگوییم که دیار موعود، سرزمین زیباییها و نیکیهاست؟ با این حساب چگونه از کسی که آنجاست، میخواهیم تا به سرزمینی بیاید که به باور خود این سرزمینیان، جز ناراستي و کاستي در آن نیست؟!
پس تکلیفِ تکلیفی که در دورهی غیبت موعود بر گردهی منتظران است چه میشود؟ اینکه خداوند، ظهور موعود را در قید مکان و زمان محدود نکرده، نشان از چه دارد؟ آیا جز این است که خواسته تا ما _ مدعیان انتظار _ هر چه بیشتر به آسمان نزدیکتر شویم؟ او را در نقطهای متعالی قرار داده و بر ما تکلیف کرده که به سویش برویم. و برای اینکه این لطف را در حق بندگانش کامل کند، به زمان و مکان، محدودش نکرده تا هر چه میتوانیم بهره بگیریم از این لطف.
اینکه از آقا خواهش میکنیم «بیاید»، نشانهی نیاز و نقص ماست؛ اما گویا امر بر ما مشتبه شده و واقعاً چنین میپنداریم که اوست که باید بیاید و ما نیستیم که باید برویم.
*
نشستهایم و داریم برای او تعیین تکلیف میکنیم که «بیا» یا «نیا». چه شعرها که برای این «آمدن» یا «نیامدن» نسرودهایم و چه خطابههای متضرعانه که ایراد نکردهایم...
عدهای _که میپندارند «عاشق»اند_ دستبردار نیستند که همین الان باید بیایی و ما را از این تاریکی نجات دهی!
آن دیگران _که میگویند «عاقل»اند_ جفت پا را در یک کفش کردهاند که آقا نیا؛ اینها دروغ میگویند...
بساط صدور فرمان برای «امام» هم دیدنیست انصافاً.
راستی چرا کسی حرفی از «رفتن» نمیزند این وسط.