تا چند سال پیش، سنت حسنه‌ای در میان بازاریان تبریز رایج بود که بر اساس آن، معتمدین و پیشکسوت‌های بازار جمع می‌شدند و با جمع‌آوری مبالغی، به حمایت از باربر‌ها می‌پرداختند. چند روز پیش یکی از آنها می‌گفت که دیگر خبری از چنین عملِ خیری نیست.

 

اغراق‌آمیز جلوه می‌کند وقتی می‌گوییم «روح سرمایه‌داری» در جامعه‌ی ایرانی رسوخ کرده؛ کم نیستند کسانی که چنین ادعایی را گزاف و شعاری می‌پندارند؛ بعضی‌ها نیز دستاویزی سیاسی برای کوبیدن یک نفر می‌دانند. با این همه، وقتی جلوه‌های روشن «اخلاق سرمایه‌داری» را در مناسبات اجتماعی و اقتصادی می‌بینیم، متقاعد می‌شویم که لااقل در بخشی از جامعه، شاهد حلول این روحِ نامبارک هستیم.

می‌دانم که امروزه شنیدن واِژگانی نظیر «سرمایه‌داری» دیگر همانند سال‌های نخست انقلاب، تکان‌دهنده و محرک نیست، اما این بی‌حسی نمی‌تواند صورت مسئله را پاک کند. چه بخواهیم و چه نه، اخلاق سرمایه‌داری در جامعه‌ي ایرانی جریان گرفته و در حال همه‌گیر شدن است.

عناصر اساسی «اخلاق سرمایه‌داری» را می‌توان در شیوع آفت‌هایی نظیر سودجویی بی‌حد، روح سوداگرانه و تمایل سیری‌ناپذیر به انباشت سرمایه خلاصه کرد. عناصر سه‌گانه‌ی مذکور،‌ به واقع الزامات «فرهنگی» و «اعتقادی» تحقق جامعه‌ی سرمایه‌داری در غرب هستند. غربی‌های مومن، بر اساس آموزه‌های پدران فکری خود [مارتین لوتر و جان کالون] در پی بنا نهادن جامعه‌ای با روح سرمایه‌داری تلاش‌ می‌کنند. آنها بی‌هیچ تعارفی، حداکثر کردنِ سود به هر قیمتی را عبادت می‌دانند!

 

جامعه‌ی ایرانی،‌ اگر چه با وقوع انقلاب اسلامی، از دامن سرمایه‌داری دست کشید،‌ اما به زودی و پس از یک دهه، نشانه‌های وادادگی و رجعت به چنان تفکری را در مدیرانش دید. آنچنان‌که به زودی تاثیرات تعالیم سرمایه‌داری را می‌شد در جای جای این جامعه به تماشا نشست. بویژه اقتصاد ایرانی، آلوده به این معارف ظالمانه‌ شد تا شاهد باشیم که تجار و بازرگانان و بازاری‌های مسلمانِ متدین هم به وسوسه‌ی «سود حداکثری به هر قیمت» دچار می‌شوند. بر اثر این تحول اخلاقی، دیگر، صرفنظر کردن از سودِ اضافه‌ی نامشروع، نه تنها برای ‌کسی فضیلت به شمار نمی‌رود، بلکه حماقت نیز هست!

اینجاست که می‌توان تحقق کلیدی‌ترین عنصر سرمایه‌داری [عبور از وجدان] را در روح ایرانیان دید؛ حالا اهل تجارت، بی‌توجه به وضعیت معاشِ دیگر همنوعانِ مسلمان خود، به لطایف‌الحیل متوسل می‌شوند تا تمام قواعد و ضوابط قانونی را دور زده و پاهای خود را بر دوش اقشار دیگر بنهند و بالا روند. برای ایشان مهم نیست که چه بر سر دیگران می‌آید و چرخ اقتصاد چگونه می‌چرخد، بلکه مهم این است که چگونه می‌توانند دولت را متقاعد به صرفنظر کردن از دریافت مالیات کنند.  

امتیازخواهی بازار در مقابل دولت، ربطی به اقتصاد ندارد و دقیقاً ریشه در اخلاق و فرهنگ دارد. و شاید از این روست که می‌گویند فرهنگ مورد ظلم واقع شده!‌ خروجی هزینه‌های میلیاردیِ عرصه‌ی فرهنگ، چیست؟ وقتی با این همه هزینه، نمی‌توان ابتدایی‌ترین آموزه‌های اخلاقی را در رفتار اقتصادی متدینین دید، پس کجا باید به تماشای محصولاتِ این فرهنگ نشست؟!