سلام

خبر آورده اند که در راهید؛ خسته و شکسته می آیید. می گویند سال ها بود که «نبودید»! اما راست نمی گویند؛ شما بودید و ما نبودیم.

می گویند شما «گم» شده بودید و حالا پیدا شده اید. چه دروغ بزرگی! شما کجا «گم» شده بودید؟ مگر اینجایی که ما هستیم، چه فضیلتی دارد که شما با نبودن در آنجا، «گم»شده باشید؟

این ماییم که «گم» شده ایم و این شمایید که باید ما را پیدا کنید. ما «گمشده»ایم؛ ما «گم» شده ایم...

هر بار که می آیید، نشانه ای از آنجا که باید برویم را نشان مان می دهید. و هر بار که می روید، ما دوباره همان گمشده هاییم که در برهوت حیرت و غربت، به دور خود می چرخیم و پندار می کنیم که زنده ایم.

لفافه ای از عادات به دور خود پیچیده ایم که چشم دل را کور کرده؛ نمی بینیم و نمی شنویم. هر لحظه بانگ الرحیل در فضا دمیده می شود و ما همچنان بر مدارِ «تکاثر»یم!

ای فرزندان خاک! یادتان بخیر!