شاه شهيــدپرور!
در سالهاي گذشته و به مناسبتهاي مختلف، برخي چهرههاي نسبتاً موجه، عكسالعملهاي عجيب و غريبي نسبت به فضاي اجتماعي و فرهنگي كشور نشان دادهاند كه متضمن انتقاد از وضعيت موجود بوده است. اين انتقادات دستهبنديهاي مختلفي دارند كه برخي از آنها واقعي و برخي ديگر فاقد هر گونه پايه منطقي هستند. دركنار مشكلات اقتصادي متعددي كه در سالهاي مختلف گريبانگير كشور بوده است، اشاراتي تند و تيز به اوضاع فرهنگي جامعه نيز شده است.
برخي آقايان ـ البته دلسوز ـ با مشاهده نابهنجاريهاي اجتماعي و بعضي جلوههاي ـ به زعم ايشان ـ نامطلوب در ميان جوانان، به مقايسه سالهاي پيش و پس از انقلاب پرداخته و ابراز ميدارند كه »: جواناني كه در دوره طاغوت تربيت شده بودند، انقلاب كردند و جبههها را اداره نمودند و بسياري از ايشان شهيد شدند و جواناني كه پس از انقلاب تربيت شدند اينگونهاند. «اشاره اينان نيز نوعاً به وضعيت حجاب دختران و پوشش پسران است. نتيجه ضمني و البته صريح اين تلقي ـ كه طرفدارانش نيز اندك نيستند ـ اين خواهد بود كه رژيم پهلوي شهيدپرور بود و جمهوري اسلامي ...!
از جهات متعددي ميتوان به اين قضيه نگريست. در نخستين نگاه، اين پرسش مطرح مي شود كه آيا حقيقتاً حكومت پهلوي به دنبال تربيت نسل انقلابي و مبارزهجو بود؟ آيا محمدرضا پهلوي در انديشه ساخت جواناني بود كه مثلاً در نهايت به مقام «شهادت» نائل آيند؟ پرواضح است كه چنين نبوده است. نگاهي، حتي سطحي، به رفرماسيون پهلويها نشان ميدهد كه آنها در پي ساختن چه جامعهاي بودند. اينكه پهلويها در پي وسترنيزه كردن جامعه ايراني بودند، آنچنان عيان است كه منكر ندارد. در آن روزگار، آنها به اين ايمان رسيده بودند كه يگانه نسخه توسعه مملكت، عبور از فرمول غربي است و بر اين اساس نيز اقتصاد و فرهنگ و اجتماع را استخوانبندي كرده بودند. آشكار است كه تربيت ديني و انقلابي ـ به معنايي كه ما ميشناسيم ـ در دستور كار حكومت محمدرضا نبود. كه اگر اينگونه بود، به يك معنا، وقوع انقلاب مفهومي نداشت.
حال اين پرسش مطرح ميشود كه اگر حكومت پهلوي هدفي براي دينمدار كردن جوانان نداشت، پس اينان چگونه ساخته شدند؟ اصولاً پاسخ گفتن به اين پرسش نبايد چندان دشوار باشد در صورتيكه با ساختار جامعه ايراني آشنا باشيم. زندگي سنتي خانوادههاي ايراني كه مبتني بر مذهب و آموزههاي ديني است، هيچگاه با تغيير حكومتها رنگ نباخته است. حتي فشارهاي حاكمان در مقاطع مختلف نتوانسته ريشه مذهب را در ميان ايرانيان بخشكاند. تلاش آشكار رضاخان پهلوي براي زدودن جلوههاي دينمداري چه نتيجهاي بدنبال داشت؟ به موازات اين خصيصه ذاتي و دائمي، وجود علما و انديشمندان فعال و دردمند، كه سازندگي فكري جوانان مملكت را براي خود رسالتي الهي ميدانستند، معنابخش ذات مذهبي ايرانيان بود. در آن روزگار سخت كه براي هر سخنور و انديشمندي عيان بود كه پس از هر سخنراني، بايستي چند صباحي را در خدمت ساواك باشد، احساس عمل به تكليف، مانع از محافظهكاري و عافيتجويي ميشد. تلاش خستگيناپذير گروهي از فرزانگان بود كه تفكر انقلابي را در ميان جوانان اين سرزمين عموميت بخشيد.
با اين اوصاف، شايسته نيست آنهايي كه در سالهاي پس از انقلاب، وظيفه ساختن جوانان دينمدار را بر گرده داشتند، با فرافكني همه چيز را به باد فراموشي بسپارند. به جاي طرح اين قبيل موضوعات ـ ظاهراً مقبول ـ به انديشه باشند كه چگونه در آن شرايط نفسگير، آن همه توليد در فرهنگ ديني اتفاق ميافتاد و امروز با اينهمه فرصتهاي فراخ، از رويدادهاي فوقالعاده خبري نيست.
منتقديني، كه وصفشان رفت، به اين نكته بينديشند كه چرا با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي، هنوز هم آثار فكري و فرهنگي دهه چهل و پنجاه، بهترين منابع محسوب ميشوند؟ آيا امروز اثري همپايه با حماسه حسيني خلق شده است؟ و آيا براي مطهري و شريعتي بديلي به ميدان آمدهاند؟ اگر آمدهاند تاثيرشان كو؟
چنين به نظر ميرسد كه طلايهداران جامعه، اعتماد به نفس لازم را براي فرهنگسازي و به تبع آن سازندگي اجتماعي و اقتصادي كشور ندارند و براي غلبه بر اين ضعف اساسي، مي بايست به جوانان پس از انقلاب ميدان دهند تا مجدداً شاهد بازيابي آن انگيزه انقلابي باشند. بدين ترتيب خواهند ديد كه چگونه نسل امروز، بالندهتر و پرخروشتر از نسل دهه 50، مرزهاي ترقي را ميپيمايند. پس فرصت دهيد تا ببينيد كه انقلاب اسلامي چه عناصري را ساخته است؟