بعضی از ما امروزی ها را «توهّم دانندگی» بدجور گرفتار کرده؛ خیالاتی شده ایم اصطلاحاً.

تصور می کنیم که امروز هم همانند یکصد سال پیش است که فقط «ملّای ده» چیزفهم بود و مرجع تمام امور. بعضی از ماها نیز خود را به مثابه ی همان «ملّای ده» می دانیم که دیگران باید برای خمیازه کشیدن نیز به ما مراجعت نمایند؛ همه کور مطلق اند و ما بینای بینا.

ما که هستیم مگر؟

شما فرض کنید تحصیلکرده ای هستیم که از دانشگاه آزاد یالقوزآباد مدرکی گرفته و حالا شده ایم «عالِم دهر»؛ یا مثلاً نویسنده ایم و هر از گاهی در یکی از هزاران جریده ی منتشره، یک چیزهایی را خط خطی می کنیم. یا اینکه می گویند «هنرمند»یم و...

بهتر از همه، بلاگر هستیم و چیز می نویسیم در اینترنت؛ ساعت ها در دنیای بی سر و تهِ اینترنت گشت می زنیم و برای خود کلّی اطلاعات داریم. پس «چیز فهم» هستیم...

توهّمی که به واسطه ی سکونت مستمر و خارج از اعتدال در دنیای مجازی به ما دست می دهد، بدتر از هر توهّم دیگری ست. به تدریج که از دنیای «واقع» فاصله گرفته و در همین چند وجب جا توقف کردیم، دنیای مان نیز کوچک تر و کوچک تر می شود.

می پنداریم که تمام دنیا همین مونیتوری است که پیش رویمان است و تمام مردمان رویِ زمین نیز، همین چند نفری هستند که با کلمات فانتزی برای ما پیغام می گذارند و شکلک درمی آورند و گل و بُته نثارمان می کنند!

باورها و نگاه های خود را مرور کنیم؛ آیا حقیقتاً پس از آنکه ساکن دنیای مجازی شدیم، تحلیل هایمان از اوضاع، نزدیک به «واقع» شد؟