حکایت «خط و خطوط» آذرپیام
پیش نوشت: تلاشم بر این بوده که موضوعات مرتبط با هفته نامه ی آذرپیام را به این وبلاگ نکشانم. آنچه در ادامه می خوانید، به واقع اشارتی است به یک موضوع مهم فرهنگی و اجتماعی، که به بهانه ی برخی انتقادات از آذرپیام نوشته ام. قطعاً نظرات تکمیلی شما را به گوش دل خواهم شنید.
***
خالی از لطف نیست که در این مجال، به موضوع مهمی به نام «خط و خطوط» بپردازیم؛ همان که همه باید داشته باشند و هر که نداشته باشد از دایره ی انسانیت مطرود است. این عبارت، ناظر بر دلدادگی و دلبستگی مفرط به یکی از جناحین موجود است. یعنی اینکه مشخص کنیم «عاشق و سینه چاک کدام یک از اینها هستیم». و گویا «آذرپیام» نتوانسته به این مرحله از بلوغ برسد!
می شنویم، و بسیار هم می شنویم این عبارت را که؛ «بالاخره ما نفهمیدیم خط و خطوط آذرپیام چیست». و چه راست می گویند این عزیزان!
این، دقیقاً بیانگر همان باوری است که بر آن پای فشرده ایم. تلاش برای فرونیفتادن در دامن دو قطب مشهور، بسیار پرزحمت بوده است. و کیست که نداند هم آواز نشدن با این دو، چه دردی دارد!
فشار برای تعیین «خط و خطوط»، ناشی از نگاه ریشه دار «سیاه و سفید» به مسائل است. همان نگاهی که مطلق اندیشی را در قبال عناصر و پدیده های نامطلق تبلیغ می کند. بر اساس نگاه سیاه و سفید، دو سویِ کهربای سیاست، به مثابه ی «حق مطلق» و «باطل مطلق» هستند که جز این دو را نمی توان برگزید.
هر گاه که این دو به نزاع پرداختند، همه ی نفوس مملکت، باید تکلیف خود را بدانند؛ یا اینجا، یا آنجا. اگر راست نباشی چپ می شوی و اگر هم چپ نباشی، راستت می کنند! و تا بدانجا پیش رفته ایم که گویا «اصول» جدیدی بر پنجگانه های اصیلِ دینی افزوده شده و آن یکی از دوگانه ی چپگرایی یا راستگرایی است! این همه در حالی اتفاق می افتد که از آنچه در کشور می گذرد، می توان دریافت که نغمه های وداع با دو قطبِ یمین و یسار به معنی سنتی اش، سر داده شده است. معادلات و مناسبات کشور، حکایت از تولد دیگرانی دارد که دیگر نمی خواهند گوش به فرمانِ چشم بسته ی پیرانِ چپ و راست باشند. فهم این تحولات، البته چندان هم سخت نیست؛ کافی است اندکی از مشهورات موجود فاصله بگیریم، آن وقت با وضوح بیشتری، تغییراتِ در حال اتفاق را به تماشا خواهیم نشست.
**
دوستان و همراهان گرانقدری که برای یافتن خط و خطوط آذرپیام دچار زحمت شده اند، اگر همچنان بر همان الگوهای متعارفِ خط بندی اصرار داشته باشند، زحمت شان مستدام خواهد بود. چرا که هیچ تمایلی از جانب ما برای پیوستن به مشاهیر وجود ندارد. نه اینکه همه ی آنها را باطلِ مطلق بدانیم و خود را محکِ حقیقت؛ ولی «تحدید» و «تحصیر» در دایره ی جناح بندی های مرسوم را نمی پذیریم.
تحریریه ی آذرپیام، متشکل از دهها نویسنده ای است که بصورت مستمر و غیرمستمر، در این هفته نامه قلم می زنند. خود به خوبی می دانند که همه شان _ بر مبنای تقسیم بندی های رایج _ در یک جریان مشخص نمی گنجند. همه شان در همه ی مسائل، به یک گونه نمی اندیشند؛ «تفاوت» فکری دارند و تحلیل هایشان از موضوعات مختلف، یکی نیست. بحث های بسیار جدی و بدون هیچ رودربایستی دارند، که یکی از این بحث ها بر اساس عادت های معمول جامعه مان، برای افتراق و انقطاع کافی ست.
صفحات آذرپیام نیز نمودی از همین تفاوت ها را به نمایش می گذارد. ضمن اینکه اصول مشخصی بر کلیتش حاکم است، ولی هیچ گاه کانالیزه نشده. اعضای تحریریه اش، در همان صفحات به نقد یکدیگر می نشینند؛ کسی از اینکه نقد بشود، هراسی ندارد. هیچکدام، علقه های شخصی و تفاوتش با بقیه را کنار ننهاده اند، اما این تعلقات شخصی، آنها را به دامن «تنگ نظری» نکشانده است. برای همین هم هست که آذرپیام، نتوانسته خط و خطوطش را عیان کند. اگر قرار بود، به همان سیاقی که دیگران خط و خطوط شان را مشخص می کنند ما هم همان می کردیم، قطعاً امروز جز چند نفر انسان کاملاً هم شکل و هم اندازه، در اینجا نفس نمی کشیدند.
اینکه در یکی از صفحات یک شماره، اندر فضائل و خدمات فلان مدیر سخن گفته می شود و در صفحه ای دیگر به نقد صریح همو می نشینیم، نشان چندگانگی نیست؛ بلکه تاکید بر ابطال مطلق اندیشی در باب نامطلق هاست. تلقی عمومی چنین است که یک نویسنده [رسانه]، یا باید مخالف مطلق وضع موجود باشد، یا موافق مطلقش و ما چنین تلقی ای را عقلانی نمی دانیم.
البته، ناگفته پیداست که در اصول محرز اخلاقی، سیاسی و قانونی، جایی برای تعارفات تصنعی نیست. و باور ما این است که در این عرصه، بلاتکلیف و معلق نبوده ایم.
به زعم ما، می شود بی آنکه برچسب جناح های سیاسی را بر پیشانی داشت، وجود داشت. و مگر اصالت و هویت ما برآمده از جناح های سیاسی مرسوم است که با قطع وابستگی به آنها، از اصالت بیفتیم؟
ما بدون خط و خطوط نیستیم؛ خط و خطوط ما همین است که می بینید؛ اسمش را هم هر چه می خواهید بگذارید.