دستان خالی و توهم فروپاشی
سال 1360؛ اوج درگیری های داخلی و سخت ترین شرایط جنگی؛ کشوری که تازه از بند اختناق رسته، عرصه جولان گروه های مختلف فکری، سیاسی و حتی نظامی است. همه انتظار دارند پس از پشت سر نهادن دوران نفس گیر پهلوی ها، در فضای جدید، طعم آزادی را بچشند. هر روز، گروه ها و تشکیلات مختلف با رویکردهای متفاوت و جهانبینی های متضاد، قارچ گونه از دل جامعه سربرمی آورند... پایه های حاکمیت جدید، هنوز تثبیت نشده و هر آن ممکن است اتفاقی روی دهد و تغییری به وقوع بپیوندد. اگر چه جهت گیری عمومی مردم همچنان معطوف به خط امام است، ولی فرصت عرض اندام برای سایر گروه ها نیز مهیاست.
بازار بحث های ایدئولوژیک و سیاسی در سطح جامعه داغ است. مدارس و دانشگاه ها، محل حضور گروه ها و گروهک هاست؛ مواضع و دیدگاههای سران این گروه ها، به صورت مکتوب در سطح جامعه پخش می شود. با این وجود، برخی از همین گروه ها، مدعی فضای بسته در جمهوری اسلامی هستند. آنها با جوسازی و شایعه پراکنی، درصدد ارائه چهره ای خفقان زده از ایرانِ انقلابی هستند.
درست در چنین شرایطی است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی، اقدام به دعوت از تمامی گروه ها و احزاب فعال کشور، برای حضور در مناظره های تلویزیونی می کند. برای همین منظور، از سازمان مجاهدین خلق، جبهه ملی، حزب توده، سازمان فدائیان خلق، جاما، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و... برای بحث در باب «آزادی» در جمهوری اسلامی دعوت می شود؛ و اینجاست که بسیاری از همین مدعیان، پا پس گذاشته و از حضور در میزگرد و مناظره طفره می روند. آن هم با این بهانه که شرایط برای بحث آزاد مهیا نیست!
چند گروه اما، این دعوت را پذیرفته و سران خود را جهت مناظره به تلویزیون می فرستند؛ دکتر نورالدین کیانوری از حزب توده، دکتر حبیب الله پیمان از جنبش مسلمانان مبارز، مهدی فتاح پور از سازمان فدائیان خلق و دکتر سید محمد حسینی بهشتی از حزب جمهوری اسلامی، کنار هم نشسته و به ارائه دیدگاه ها و مواضع گروه متبوع خود می پردازند. طبیعی است که در چنین صحنه ای، آنکه منطقی تر از بقیه است، مورد اقبال مردم واقع شده و افکار عمومی به صورتی کاملاً شفاف و بی آنکه با سانسور مواجه شوند به تشخیص می رسند.
چندی پس از انجام این مناظرات و شفاف سازی های صورت گرفته، درگیری ها از فضای فکری جامعه رخت بربسته و در قالب خشونت های نظامی و ترور جلوه کرد. آنجا که سازمان مجاهدین خلق، اعلام جهاد مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کرد و حزب توده نیز سر از دامان شوروی کمونیستی درآورد و...
مقصود از بازخوانی این قطعه از تاریخ اخیر ایران، اشاره به موضوعی بسیار حیاتی در بقای انقلاب اسلامی است؛ دعوت از گروه هایی که حتی اساس نظام موجود را نیز قبول ندارند، امروزه به مثابه یک ریسک بزرگ محسوب می شود. ولی در آن روزگار سخت و بی ثبات، آن حرکت شجاعانه صورت گرفت و اتفاقاً اتفاقی به زبان جمهوری اسلامی رخ نداد. و آنکه پیروز این مناظرات بود، جز خط امام نبود.
حال چگونه ممکن است که امروزه و پس از تثبیت نسبی پایه های نظام، برخوردی همراه با واهمه با چنین مقولاتی وجود داشته باشد؟ کم نیستند افراد و گروه هایی که به بهانه عدم وجود فضای مناسب جهت ابراز دیدگاه، تبدیل به «قدیس» و «بت» شده اند. در حالی که به نظر نمی رسد، آنها از چنان قابلیتی برخوردار باشند که به به عنوان مرادِ عده ای مطرح شوند. آنجه اینان را مبدل به چنین بزرگانی نموده، برخوردهای سلبی موجود است. ترس از اینکه میدان دادن به عده ای _که دگراندیش نامیده می شوند_ پایه های نظام را سست می کند، ترسی بی جا است. و اگر حقیقتاً اینگونه باشد که با این ترتیبات، خللی در مبانی انقلاب وارد شود، باید فکری دگر کرد به حال انقلاب!
اگر هستند کسانی همانند بهشتی، چرا نباید آنها را به میدان فرستاد تا به تبیین اصول نظام بپردازند؟ چند سال پیش بود که رهبر انقلاب به دلسوزان نظام توصیه نمود که بهترین راه مقابله با معاندین، مناظرات علمی و برخوردهای عالمانه است و نه تهاجم. حال، مدعیان ولایتمداری باید به قضاوت نشسته و توان تئوریک خود را در مواجهه با دگراندیشان ارزیابی نمایند.