ما همیشه «به روزیم»
ما همیشه «به روزیم»
«به روزیم» و همین را بسنده می کنیم از تمام «حیات».
«به روزیم» و همین نیز نهایت هنر و غايت كمال مان است.
بیش از این «نمی دانیم» و البته بیش از این هم «نمی فهمیم».
«به روزیم» و همین نیز منتهای «افق»مان است.
«به روزیم»، یعنی چشمانمان تا نوک بینی مان را می تواند که دید.
«به روزیم» و به دیروز و فردا و حتی همین «امروز» هم کاری نداریم.
هر چه می خواهد بشود، بشود. همین که ما «به روزیم» کافی است.
اینکه که رفت و که ماند، که افتاد و که شکست.
اینکه که یخ زد و که آب شد، که سوخت و که سوخت! اصلاً مهم نیست.
ما «به روزیم» و زندگی در لحظه «اکنون» را به هیچ نمی فروشیم.
ایمان آوردنمان «به روز» است؛ کفر ورزیدنمان هم.
گریستنمان «به روز» است؛ خندیدنمان هم.
دیدن مان «به روز» است؛ کور گشتن مان هم.
شنیدن مان «به روز» است؛ کر شدنمان هم.
فریاد زدنمان «به روز» است؛ لال شدنمان هم.
خلاصه...
یادم رفت که بگویم
«به روز بودن»مان هم «به روز» است!
راستی، ما که همیشه «به روزیم»، آیا «بهروز»یم هم؟
«به روزیم» و همین را بسنده می کنیم از تمام «حیات».
«به روزیم» و همین نیز نهایت هنر و غايت كمال مان است.
بیش از این «نمی دانیم» و البته بیش از این هم «نمی فهمیم».
«به روزیم» و همین نیز منتهای «افق»مان است.
«به روزیم»، یعنی چشمانمان تا نوک بینی مان را می تواند که دید.
«به روزیم» و به دیروز و فردا و حتی همین «امروز» هم کاری نداریم.
هر چه می خواهد بشود، بشود. همین که ما «به روزیم» کافی است.
اینکه که رفت و که ماند، که افتاد و که شکست.
اینکه که یخ زد و که آب شد، که سوخت و که سوخت! اصلاً مهم نیست.
ما «به روزیم» و زندگی در لحظه «اکنون» را به هیچ نمی فروشیم.
ایمان آوردنمان «به روز» است؛ کفر ورزیدنمان هم.
گریستنمان «به روز» است؛ خندیدنمان هم.
دیدن مان «به روز» است؛ کور گشتن مان هم.
شنیدن مان «به روز» است؛ کر شدنمان هم.
فریاد زدنمان «به روز» است؛ لال شدنمان هم.
خلاصه...
یادم رفت که بگویم
«به روز بودن»مان هم «به روز» است!
راستی، ما که همیشه «به روزیم»، آیا «بهروز»یم هم؟
+ نوشته شده در جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷ ساعت 9:17
توسط روحالله رشيدي
|