مدرنيته را معمولاً يك افق و رويكرد تاريخي ـ فرهنگي مي‏دانند كه خود متضمن پاره‏اي شاخص‏هاي مختلف و متعدد است و اگر نخواهيم همانند برخي انديشمندان، شكل‏گيري تفكر مدرنيته را به يونان باستان و آراي افلاطون و ارسطو نسبت دهيم، مي‏توانيم دسته‏اي از تحولات گوناگون را نام ببريم كه زمينه‏ساز ايجاد اين مفهوم بودهاند. رويدادهايي همچون رنسانس و انقلابات علمي، نهضت اصلاح دين (پروتستانتيسم)، اختراع فن چاپ، كشف قارة امريكا،‌ عقايد روشنگري، انقلاب كبير فرانسه، ‌انقلاب صنعتي و... مهمترين تحولات در اين عرصه بودهاند. به صورت اجمالي ويژگي‏هاي «مدرنيته» را به اين قرار مي‏توان برشمرد:

بشر انگاري يا انسان محوري (اومانيسم) ـ اعتقاد به اصالت علم جديد ـ بوروكراسي پيچيده مدرن ـ عرفي كردن تمام مقدسات (سكولاريسم) ـ بكارگيري و اصالت بخشيدن به تكنولوژي جديد ـ اعتقاد به قانون‏گذاري توسط عقل بشري ـ سرمايه‏سالاري و ...

 

نگاه اوليه ما به موضوع مدرن شدن، بدينگونه است كه بواسطه رويدادهاي پيوسته‏اي كه در عصر جديد به وقوع پيوسته‏اند، گشايش‏هاي فراواني در حيات بشري صورت پذيرفته و بشر با به خدمت گرفتن مواهب ناشي از مدرنيته شرايط مطلوبي يافته است. بسياري از ماها چنين تصور مي‏كنيم كه تكنولوژي مدرن، زندگي را آسان كرده، بهداشت را ارتقاء داده و پزشكي را گسترده، اوقات فراغت را زياد نموده،‌ رفاه را عموميت بخشيده، ‌فقر را از بين برده، ارتباطات را تسهيل كرده و ... اما اين تنها يك روي سكه است. واقعيت موجود، نشان از اين دارد كه مدرنيته و تكنولوژي‏اش به همان نسبت كه به تسهيل امور كمك نموده،‌ بيش از آن نسبت نيز در پيچيده و سخت‏تر كردن زندگي دامن زده است. بگونه‏اي كه كليت مسير زندگي را از بستر طبيعي و فطري ‏اش خارج كرده و بشر را در حصاري از تعلقات نامربوط جاي داده است. البته ناگفته پيداست كه اين انتقاد به دنياي جديد، به مفهوم پذيرفتن وضعيت اروپاي قرون وسطي يا حاكميت برده‏داران غزنوي و سلجوقيِ مسلمان نيست.

 

امروزه تكنولوژي به شكل بي‏حصري پرستش مي‏شود و هيچ كس مجاز به چون و چرا در چيستي آن نيست. پيشرفت‏هاي غيرقابل انكاري كه در عرصه پزشكي به وجود آمده آنچنان در بوق و كرنا مي‏شوند كه گوش فلك را نيز كر مي‏كند. يافتن درمان‏ براي بيماريهاي صعب‏العلاج از آن جمله‏اند. در حاليكه همه مي‏دانند بسياري از بيماريهاي كشنده امروزي، حاصل همين فضاي تكنيك زده و به شدت صنعتي جامعه مدرن است. شيوع انواع سرطان‏ها گواه اين ادعاست. و جالب اينكه در نگاه بسياري از مدرنيست‏ها، اين بيماريها جزء اجتناب‏ناپذير صنعتي شدن محسوب مي‏شود.

در دنياي مدرن شدة صنعتي، «كار» بيش از پيش به امري غيرخلاق مبدل شده است. بگونه‏اي كه بشر جديد به آن به ديدة يك شر الزامي و ناگزير مي‏نگرد كه همواره به دنبال فرار از آن است. حال اين نگاه را مقايسه كنيد با آن نگاه متعالي به كار، كه آن را جوهر مرد مي‏داند.

اگر چه به مدد بكارگيري تكنيك، علي الظاهر، اوقات فراغت بيشتري در اختيار بشر قرار گرفته ولي با ااين حال امروزه از «اوقات فراغت»‌ به عنوان يك «معضل اجتماعي» ياد مي‏شود كه بايد براي آن انديشيد و آن را جهت بخشيد. اساساً اوقات فراغت در دنياي مدرن امري از خودبيگانه و تصنعي محسوب مي‏شود. نظام مبتني بر تكنوكراسي، قادر به آفرينش فضاي نشاط‏آور و سرورآفرين براي بشر نيست و از اين رو تلاش دارد تا آن ساعات را با حضور وحشتناك و ديوانه‏وار تلويزيون، ماهواره و ادبيات رسانه‏اي غفلت‏‏آفرين و معرفت‏زدا در سيطره خود گرفته و از دل اين ساعات چيزي جز اضطراب، افسردگي و فرار از خود متولد نمي‏شود.

آري، تكنولوژي مدرن ثروت‏آفرين است. اما اين انبوه ثروت تنها براي بورژواها آفريده شده و نصيب طبقات متوسط و توده‏هاي فرودست، فقط و فقط «زندگي قسطي» و ميل و نياز هميشگي به «مصرف» است. در اين فضا براي طبقات غيربرخوردار، تنها چيزي كه باقي مي‏ماند مشتي آرزوي دور و دراز همراه با سرخوردگي و ياس مداوم است.

مدرنيته و تكنولوژي ناشي از آن، ظاهراً وفور نعمت و امكانات مادي و افزايش درآمد و ثروت را به دنبال آورده، ولي چون مبنايش بر سودجويي و منفعت‏طلبي مداوم استوار است،‌ هيچگاه شاهد فروكش كردن عطش حرص و آز در انسان مدرن شده نيستيم. از سوي ديگر به دليل توزيع ناعادلانه ثروت و درآمد، همواره نوعي تلاش خسته‏كننده براي ارضاي نياز به مصرف وجود دارد.

سيطره بي‏چون و چراي «ماشين» بر دنياي انساني، آرام آرام به شكلي تصوير مي‏يابد كه گويي دنيا و مواهب آن براي تقديس و تكريم «ماشين» بوده و انسان براي ماشين آفريده شده است. در حاليكه ظاهراً اينگونه است كه «ماشين» و مشتقاتش براي رفاه بشر ايجاد گرديده‏اند. امروز، مشاين بيش از انسان ارج و قرب دارد و هر كجا كه ماشين گام گذاشته انسان مجبور به عقب نشيني و سقوط و سكوت شده است.

مدرنيته و دستاوردهايش، بي‏شمارند. ولي افسوس كه در هياهوي صادر شده از همين مدرنيته، فرصتي براي «انتقاد» از آن باقي نمي‏ماند و همه مجبوريم بپذيريم كه همين وضعيت، بهترين است و راه ديگري براي رفتن وجود ندارد