حسینیه، رقیب مسجد

حسين مال همه است. همه حق دارند از ساحت او بهره ببرند. من دوست دارم مستقل باشم و هرگونه که دلم خواست براي «آقايم» عزاداري کنم. بنده اهل مسجد و اين حرفها نيستم. اصولاً از مسجد خوشم نمي آيد ولي چه کنم که عشق «اربابم» ديوانه کرده مرا! مملکت همه که به اين آزادي. دست به کار مي شويم و داربستي در کنار کوچه و گذرگاه جماعت برپا مي کنيم و به عشق «سرورمان» تا نيمه هاي شب فرياد و ضجه مي زنيم. بيخ گوش ما هم «مسجد امام حسين(ع)» در سکوت مطلق با خودش خلوت کرده است.

جريان بدعت آميزي که هر روز در حال گسترش است و مسئولين متفکر ما به خيال اينکه حرکت هاي مردمي در حال تقويت اند، نتيجه منطقي اش اين مي شود که «راه حسين(ع) از راه خدا جداست»! حسين(ع) کار خودش را مي کند و خدا نيز کار خود را. ولي مي بينيد که طرفداران حسين(ع) از طرفداران خدا پرشمارترند! مسجد براي «عبادت» است و جاي عابدان و حسينيه براي «شفاعت» است و جاي «عاشقان» و اين دو در يک اقليم نگنجند.

 

رقابت مي کنيم مثل فوتبال!

عرصه ي دينمداري را را ميدان تاخت و تاز و روکم کني کرده ايم. حسين را وسيله اي مي دانيم براي جلب مخاطب براي حضرت خودمان. حسابي کيف مي کنيم وقتي مي بينيم ابتدا و انتهاي صف مريدان ما _ و نه مريدان حسين _ ناپيداست. عقده هاي حقارت خود را در اين ايام ترميم مي کنيم. بازهم گلي به جمال حسين(ع) که به کار عده اي آمد. وعده و وعيد مي دهيم براي قاپيدن اعضاي فلان هيئت. تطميع مي کنيم فلان مداح پرآوازه را براي پيوستن به «جمع معنوي» خودمان. حتي اگر لازم شد آدم اجير مي کنيم تا گوش فلاني را بپيچانند و از ميدان بدرش کنند. هر چه باشد اينجا ميدان مسابقه است. بميرم برايت يا اباالفضل که خبري از «ايثار»ت نيست.

 

بي خيال همه چيز

حسين(ع) براي بسامان ساختن جامعه بشري، عصيان کرد و تکليف مردمان تمام اعصار بعد از خود را در قبال پيشامدها روشن نمود. اساساً آنکه دور و بر حسين(ع) مي پلکد، نمي تواند بي خيال همه چيز باشد. ولي چنان کرده اند که اتفاقاً همينان، بي خيال ترين و سرخورده ترين هستند. _ البته روشن است که حسين داريم تا حسين(ع)_ به آنچه در اطرافشان مي گذرد وقعي نمي نهند. از فهم آنچه در جامعه شان روي مي دهد بيزارند. چشمان خود را بر هر چه رنگ بي عدالتي دارد بسته اند. همچون دراويش، سر به لاک خود دارند و با ذکر معشوق، از خود بيخود مي شوند. مي گويند «ما را به کار جهان هيچ التفاتي نيست»! حسين براي ما کافي است! پيش روي اينان حتي اگر سر حسين(ع) را هم از تن جدا کنند، خواهند گفت که «بي خيال». «عشق حسين» کفايت مي کند!

 

«شاه، سلطان، ارباب» به جاي امام

تمام سمبل هاي جور، به دست خود مظلومان، زنده و جاويد مانده اند. واژه هايي که به يادگار مانده از دوران استثمار و بهره کشي و رعيت آزاري بودند، در يک حرکت هنرمندانه، آنچنان با ادبيات ديني ما عجين و همراه شده اند که ديگر کسي جرات نمي کند بگويد که «شاه و سلطان و ارباب» زيبنده حسين(ع) نيست. امروز بيش و پيش از آنکه حسين بين علي(ع) را امام بدانيم، شاه و اربابش مي شناسيم. شان امام کجا و رتبه نازل ارباب کجا؟ نگاه مي کني به دفتر تاريخ و به روشني ردپاي شاهان و سلاطين جائري را ،که منافقانه نام حسين(ع) مي بردند، مي بيني. آنها براي تطهير خود، از پاک ترين هاي روزگار بهره جستند و چنين شد که با دست و زبان خودمان، اجازه نداديم تا دل آزارترين واژه هاي تاريخ به فراموشي سپرده شوند.