مصرف ميكنم، پس مدرن هستم
مصرف، مصرف، و باز هم مصرف. انسانِ عصر جديد با «مصرف» قرين و همراه است. او بايد مصرف كند تا چرخ صنعت بچرخد. «توليد» در ارتباط مستقيم با «مصرف» قرار دارد. بنابراين رونق توليد بدون رونق مصرف معنا نخواهد داشت. «رونق مصرف» همان «مصرف گرايي» است. براي «مصرفگرا» بار آوردن جماعت، بايستي غرايز و اميال او را هدف قرار داد. توليد كنندگان در دنياي صنعتي، بيش از آنكه به ساختار صنايع خود بيانديشند به عطشناك نمودن مردم براي مصرف فكر ميكنند.
«پروپاگاندا» (تبليغات)، براي اين است كه لحظهاي مجال براي انديشه در باب احتياجات ضروري و واقعي را براي جماعت باقي نگذارد. چرا كه اگر لَختي درنگ در جريان مصرف مردم ايجاد گردد، اقتصاد و صنعت به سمت اضمحلال خواهند رفت.
كافي است تا تفكر مردم، لحظهاي به نيازهاي مصرفي واقعي خود معطوف گردد تا كمپانيهاي عظيم صنعتي به خاك سياه بنشينند. به واقع، يگانه اميد صاحبان بنگاههاي توليدي براي سرپا ايستادن، «عطش مردم براي مصرف» است.
شهروند دنياي جديد، از دميدن صبح تا لحظهاي كه چشم بر شب ميبندد، در محاصره تبليغات هيجانانگيز كالاهاي مختلف و رنگارنگ قرار دارد. او به هر عنصري در كوي و برزن كه نظاره ميكند، آشكارا درمييابد كه همه در تلاشاند تا او را براي خريد و مصرف كالايي، ترغيب و تشويق كنند. براي آنكه تاثير اين فضاسازي عميقتر گردد، جريان تبليغ با ضرباهنگي مداوم و پيوسته بر ذهن مردم در حال بارش است تا اعصاب جماعت را مسخر ساخته و سرانجام او را در تقابل با خواهش درون، به تسليم وادارد.
امروز ديگر مهم نيست كه آيا حقيقتاً به آنچه ميخريم نيازمنديم يا نه؟ بلكه مهم اين است كه آن كالا در جامعه تبليغ ميشود و «خيليها» از آن خريدهاند. توليدكنندگان نيز، كه همواره در حال رصد نمودن ذائقهها هستند، در فواصل مختلف زماني با تغيير شكل دادن يك نوع كالا، ظاهراً چيز جديدي را عرضه ميدارند ولي به واقع همان كالاي قبلي است با اندك تغييراتي در ظاهر و رنگش.
سرعت و قوت اين جريان به قدري وحشتناك است كه ارادهها را در مقابل توليدات بنجل و بيارزش، سست ساخته. جامعه نيز در اين شرايط، شبيه معتادي است، كه ميداند آنچه دلش ميخواهد به زيانش است ولي نميتواند تركَش نمايد.
مصرفگرايي از اقتضائات اقتصاد مدرن است. اقتصاد مدرن نيز بر مبناي حداكثر نمودن سود و منفعت بنا شده و هر عملي كه به نوعي به اين هدف مبنايي كمك نمايد مشروع و قابل دفاع است. اما اي كاش، مدرنيته، «حداكثر سود» را براي «همگان» ميخواست و نه براي درصدي كمشمار از صاحبان ثروت كه مدام در حال افزايش منالاند. مناسبات اقتصاد مدرن به نحوي چيده شده كه همواره بايد بخش اعظم جمعيت دنيا در حال مصرف و خرج كردن باشند و معدودي در حال برداشت و انباشت.
و ما نيز جزء همان بخش اعظم هستيم كه ارادهاي جز مصرف نداريم. يعني ما نيز اجير شده براي ثروتمند نمودن ميلياردرها هستيم اما سرنوشت ما محتوم نيست و ميتوانيم از دام برهيم. و اي كاش اينگونه ميشد!