چه كسي مي داند «عدالت» چيست؟
از دو سال پيش به اين سو، بطور مكرر مي شنويم كه گفته مي شود:«دولت نهم پشتوانه تئوريك ندارد». مقصود از پشتوانه تئوريك به زبان ساده اين مي شود كه «اين دولت، كه با گفتمان عدالتخواهي بر كرسي نشست، نمي داند عدالت چيست». روزي نيست كه اين انتقاد از زبان مخالفين دولت بيان نشود. گذشته از موضع مخالفين ـ كه نوعاً طبيعي است ـ موافقين نيز به اين سلسله ملحق شده اند و اتفاقاً نخستين كساني كه در نخستين روزهاي عمر دولت احمدي نژاد، اين موضوع را مطرح كردند همين اصولگرايان موافق دولت بودند. در اين ميان نطق هاي آتشين دكترعماد افروغ و سايرين در بيان فقدان تعريف جامع از عدالت، برجستگي خاصي داشته است.
اخيراً نيز يكي از طرفداران آشكار گفتمان عدالتخواهي، كه اتفاقاً دوستدار دكتر احمدي نژاد نيز شناخته مي شود، با انتقاد از «فقدان پشتوانه تئوريك در دولت نهم»، تصريح كرده است كه دولت نهم با اينكه سخت كوش و پيشرو است ولي نمي داند كجا مي رود. آنگاه در مقام مقايسه، اعلام كرده كه در دوره آقاي خاتمي صدها كتاب درباره جامعه مدني ـ كه از شعارهاي محوري خاتمي بود ـ نوشته شد ولي در دولت نهم درباب سهام عدالت هم جزوه اي نيز منتشر نشده است.
در صحت اين گفته هيچ ترديدي نيست. اما نكات ظريفي در اين ميان مستتر است كه قابل تامل مي نمايد:
در فضاي بعد از دوم خرداد76 صدها عنوان مقاله و كتاب در معرفي مباني جامعه مدني، دموكراسي و شريعت سهله و سمحه و … منتشر شد و اين مفاهيم به نوعي مبدل به گفتمان محوري محافل مختلف گرديد. اما پرسش اينجاست كه خود آقاي خاتمي چه تعداد از اين كتاب ها و مقالات را در مقام رئيس جمهور نوشت؟ آيا وي غير از بيان كلياتي در حوزه مفاهيم ياد شده كار ديگري كرد؟ و آيا اساساً حجم امور اجرايي، چنين مجالي را مي تواند آفريد كه رئيس دولت به نظريه پردازي مشغول باشد؟ اما اطرافيان و دوستداران گفتمان وي چه ها كه نكردند. حقيقتاً نمي توان از انبوه انتشارات آن دوره به آساني گذشت. طرفداران گفتمان خاتمي «نق» نزدند. بلكه به هر قيمتي كه بود ـ حتي با ترجمه آثار وارداتي ـ محورهاي فكري خاتمي را پشتيباني نمودند.
اما نگاهي به رفتار اصولگرايان ـ به عنوان مدعيان طرفداري از گفتمان عدالتخواهي احمدي نژاد ـ اسباب شرمندگي است. اين رفتار مؤيد دو نكته اساسي مي تواند باشد: يا اين اصولگرايان تظاهر به طرفداري مي كنند يا حقيقتاً ناتوان از تئوريزه كردن مفهوم عدالت هستند.
برجستگان جريان اصولگرايي در اين مدت فقط به بيان انتقادات تند و تيز از شخص رئيس جمهور و اينكه «نمي داند عدالت چيست» بسنده كرده اند. و جالب اينكه خود نيز هيچ حرفي براي گفتن درباره عدالت نداشته اند. اينان انتظار دارند كه رئيس جمهور به تنهايي تمام بار تئوريك و حتي عملي كردن عدالت را به دوش كشد. با تمام احترامي كه به امثال دكتر افروغ و دكتر حسن عباسي و … قائليم ولي نمي توان نگفت كه «پس خود اين آقايان چه كرده اند؟» و كدام منشور را براي عدالت ترسيم نموده و در كدام مكتوبات، مفهوم عدالت را تئوريزه كرده اند؟
اساساً فلسفه وجودي قوه مجريه كاملاً مشخص است. «قوه مجريه» يعني نيروي اجرايي. با اين حساب الزامي بر اين نيست كه رئيس قوه مجريه بزرگترين نظريه پرداز نيز باشد. هر چند اگر باشد بسيار شايسته خواهد بود.
در جامعه ايران، همه عادت دارند كه حرف بزنند و هيچ كس حاضر نيست براي عمل به درصدي اندك از گفته هايش گام عملي بردارد.
همه به خوبي مي دانند كه مفهوم عدالت از ديرپاترين مفاهيم اسلام است و با احمدي نژاد متولد نشده است. اگر هم به فرض چارچوب روشني از اين مفهوم وجود ندارد دليل بر اين نمي شود كه كسي حتي حرف از عدالت هم نزند. اگر ادعا مي شود كه تعريف جامعي از عدالت وجود ندارد، اتفاقاً بايد علما و دانشگاهيان پاسخ دهند كه چرا كم كاري كرده اند و نه احمدي نژاد. همين منتقدين سرسختي كه صدها ساعت در موضوعات مختلف سخنراني كرده اند پاسخ دهند كه چه درصدي از گفتارشان در باب عدالت بوده است.
همين كه احمدي نژاد توانست ـ آگاهانه يا ناآگاهانه ـ مفهوم زيرخاكي عدالت را بر سرزبان ها بيندازد تكليفش را ادا كرده و حالا نوبت نخبگان است كه از اين مفهوم پشتيباني تئوريك انجام دهند. اگر هم منتقدين ادعا مي كنند كه «ما مي خواهيم ولي دولت تحويلمان نمي گيرد»، منطق چندان محكمي نيست. اگر به اصل موضوع اعتقاد دارند، نيازي به تحويل گرفتن يا نگرفتن دولت نيست. كار فكري به مجوز هيچ مرجعي وابسته نيست.
منتقدين بنشينند و نظام عدالت را تدوين كنند. اينكه مدام رئيس جمهور و دولتش را متهم به ناآگاهي كنند، هيچ دردي را دوا نمي كند.