از «این» ثروتمندان متنفریم
مگر «ثروت» بد است؟
مگر «رفاه» خوب نيست؟
آيا دوست داريد همه ي مردم «فقير» باشند؟
مگر براي ساختن جامعه، «سرمايه» لازم نيست؟
چرا از «سرمايه دار» بد مي گوييد؟
...
همواره با دهها پرسش از اين دست، مواجهيم. پرسش هايي ظاهراً موجه، كه راه را بر هر انتقادي مي بندند. پرسش هايي كه جز تسليم در برابرشان گريزي نيست. اما اين، تمام ماجرا نيست.
ما هم مي دانيم كه براي ساختن جامعه، «ثروت» و «سرمايه» لازم است. ما هم مي پذيريم كه وظيفه ي حاكمان، مهيا ساختن شرايط براي ثروتمند شدن مردم است. با صداي بلند فرياد مي كنيم كه «فقر» پذيرفتني نيست. و...
اين حرفها به قدري بديهي و پيش پا افتاده اند كه امروزه به كليشه اي ترين سخنان مبدل گشته اند. بيان اينها، اصلاً هم نشانه ي فضل و فهم نيست. پس جريان چيست؟ ماجراي ضديت با سرمايه داري و تقبيح ثروت از چه قرار است؟
موضوع اين است كه «اين» ثروت و «اين» سرمايه، كه ما از آن متنفريم، «همان» نيست كه بوسيله ي آن، جامعه ساخته مي شود و رفاه حاكم مي گردد و فقر ريشه كن. بلكه برعكس. «اين» ثروت و «اين» سرمايه، موجبات گسترش «نابرابري» را فراهم مي آورد. «فقر» را ريشه دار و مستمر كرده و «تبعيض» را جزء جدايي ناپذير نظام اجتماعي مي سازد.
«اين» ثروت، براي «آباداني» در «گردش» نيست. سهم «اين» ثروت در «توليد ملي» و «ايجاد اشتغال» براي ساكنين اين سرزمين، چيزي در حدود صفر است.
پس «اين» ثروت، كجاست و چه مي كند؟ چگونه در حال «گردش» است؟ با كمي تامل در رويدادهاي جامعه، مي توان ردپاي «اين» ثروت را يافت. همه جا مي شود تاثيرش را احساس نمود.
«اين» ثروت، همه ي شئون زندگي را درمي نوردد. سياست، اقتصاد، مذهب، ورزش، فرهنگ و... را جهت مي دهد. به همان سويي هدايت مي كند كه صاحبانش مي خواهند و نه اينكه لزوماً به صلاح جامعه و مردم باشد. چگونه مي توان در شيپور «اصالت ثروت» دميد و انتظار داشت كه «مردمداري» سكه ي رايج جامعه باشد؟
از «اين» ثروت، براي «تسلط» استفاده مي شود.
براي چنبره انداختن بر «مجاري تصميم گيري».
براي «انتخاب» نماينده ي مردم!
براي «بي آبرو كردن رقبا».
براي دوختن دهان تمام كساني كه موي دماغ اند.
براي «روز كردنِ شب» و «شب كردنِ روز»!
براي «سياه كردن ماست».
براي ممكن كردن ناممكن ها.
براي موافق ساختن مخالفين.
براي به تصويب رساندن «قوانينِ ثروت آفرين».
براي رها كردن دربندها.
براي برقراري «ستادهاي تبليغاتي شيفتگان خدمت».
از «اين» ثروت، براي آجر كردن نان جماعت استفاده مي شود.
براي برهم ريختن تعادل بازار.
براي آفرينش تورم.
براي «خلق قحطي».
براي تشويش روان بندگان خدا.
براي بي خانمان ساختن همنوعان.
براي آوار كردن سرپناه فرزندان بشر.
براي وابسته كردن.
براي بدهكاري دائمي نيازمندان.
براي «نشر دروغ».
براي توزيع فله اي نمادهاي ديني.
براي بي اعتبار ساختن تمام قواعد اخلاقي.
براي انتشار ابتذال.
براي اجاره ي رنگين نامه ها تا صدايي جز صداي خود به گوش خلق نرسد.
براي اينكه صداي شكستن استخوان «قربانيانِ توسعه» به گوش نرسد.
و آيا «اين» ثروت، همان است كه بتواند مورد تكريم واقع شود؟ آيا وحشتناكتر از اصالت يافتنِ چنين ثروتي مي توان تصور كرد؟