اين پرسش كه «جامعه كنوني ما بر اساس كدام متد در حال ساخته شدن است؟» در بادي امر، بي‏ربط و پاسخش بديهي و سهل تلقي مي‏شود. در برابر اين پرسش، بلافاصله و بي‏ترديد ابراز مي‏شود كه «ما مسلمانيم و جامعه‏مان نيز بر مبناي قواعد اسلامي ساخته مي‏شود.»

اندكي توقف و تامل، بر ما آشكار مي‏سازد كه اين پاسخ بيش و پيش از آنكه ناظر بر واقعيات موجود باشد، اشاره به آمال و آرمانهاي ما دارد. به واقع چون دوست داريم كه اجتماع‏مان بر اساس قواعد اسلامي بنا شود، تصور مي‏كنيم كه آنچه در حال رخ دادن است نيز بر همان طريق جريان دارد.

كوتاه سخن اينكه، بازخواني آنچه در اطراف جامعه ايرانيان مسلمان مي‏گذرد، بسياري از تصورات قاطع و مطلق ما را متزلزل مي‏سازد.

پرسش نخستين ما، در صدد ايجاد شبهه در اسلاميت جامعه‏مان نيست. چرا كه ترديدي در مسلمان بودن مردم ـ لااقل به لحاظ ظواهر امر ـ نداريم. بلكه نگاه به آنچه در دنيا روي مي‏دهد ما را مجاب مي‏سازد كه در باب الگوي سازندگي كشور تامل نمائيم. هر چند همين نيز آنچنان در نگاه خيلي‏ها ساده و بديهي است كه سريعاً به اتخاذ اين موضع مي‏انجامد كه «اين همه استاد و روشنفكر در جامعه ما پيرامون موضوع توسعه و سازندگي كتاب نوشته‏اند پس چه نيازي به تامل و پرسش در اين باره وجود دارد.» ما اين را نيز رد نمي‏كنيم. چه بسيارند افرادي كه روزانه دهها ساعت در موضوع توسعه و حتي توسعه اسلامي تدريس و تحقيق مي‏كنند. با اين حال آنچه براي ما محل اهميت است، وضع موجود اجتماع است. آيا اين تدريس و تحقيق‏ها به تعيين تكليف الگوي سازندگي و توسعه كشور منجر شده‏اند؟ اگر شده بايد براحتي تشخيص داد كه جامعه ما به چه شبيه است؟ آيا اسلام و الگوهايش از سر و روي جامعه مي‏بارد؟ يا كاملاً غربي و غيراسلامي است؟ تصور مي‎شود كه پاسخ به اين پرسش بسيار مهم و اساسي باشد.

ممالك موفق ـ به زعم خودشان ـ آنهايي هستند كه راهبرد سازندگي‏شان كاملاً شفاف و نظام‏مند است. به واقع تكليف‏شان را با خود و دنياي اطرافشان روشن كرده‏اند. كاملاً مي‏دانند كه چه مي‏كنند و نتيجه برنامه‏ريزي‏شان ـ هر چند در نگاه ديگران نامطلوب آيد ـ چه خواهد بود. آيا ما نيز اينگونه‏ايم؟

نه با تسامح كه با قاطعيت مي‎توان ادعا نمود كه جامعه ما در برزخي ميان اسلام و الزامات دنياي جديد معلق است و در فضايي به وسعت ترديد، سرگردان. و اين اساسي‏ترين گرفتاري جامعه كنوني ايران است. فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، سياست، آموزش، خانواده، اخلاق و مفاهيمي از اين دست، مصاديق ادعاي ما هستند. هزينه‏هاي ناشي از اين معطلي و بلاتكليفي آنچنان سنگين و گران است كه شايد نتوان با معادلات سوداگرانه امروزي آن را محاسبه و احصاء نمود.

از اسلام و مزايايش در اداره اجتماع، به وسوسه مدرنيته غربي دل مي‏كنيم و وقتي كه با مدرنيته مواجه مي‏شويم به ياد تعلقات اعتقادي و اخلاقي‏مان مي‏افتيم. و همين كافي است تا معلق شويم.

عامیانه ترین تعبیر برای ترسیم این وضعیت همین است که بگوییم: از اینجا رانده و از آنجا مانده ایم.

هزاران نفر در اين سرزمين با پيشوند دكتر در شاخه‏هاي مختلف علوم، مدعي هستند. در اينصورت ما بايد به تعداد همين افراد، «دكترين» براي ساخت و اداره جامعه داشته باشيم. آيا اينگونه است؟ جامعه‏شناسِان ايراني، كدام دكترين‏ و راهبردها را براي اداره بهتر جامعه ايراني عرضه داشته‏اند؟ چه تعداد از اين اساتيد، صاحب نظر و تئوري‏اند؟ تصور ما اين است كه اگر فضاي بسته‏ در علوم انساني مرتفع شود، حتماً شاهد عرضه تئوري‏ها خواهيم بود ولي فعلاً آنچه خوانده مي‏شود و آنچه اثبات مي‏شود همان ايده‏هايي هستند كه سالها پيش و در شرايطي غير از شرايط جامعه ما ساخته و پرداخته شده‏اند و جالب اينكه هر كس كه مي‏خواهد «دكترا» بگيرد بايد همان اثبات‏شده‎ هاي پيشين را بداند. به همين منوال است اقتصاد و سياست ما.

اگر یکبار برای همیشه تکلیف خود را با مظاهر مدرنیته روشن سازیم، خواهیم توانست گام های بهتری در مسیر سازندگی برداریم. اگر هم در این شبهه هستیم که ، اگر آنچه در غرب روی داده است را به کلی فراموش کنیم نخواهیم توانست جایگزینی برای آن بیابیم، بهتر است فکری به حال اسلاممان کنیم. اگر مدعی هستیم - که هستیم- که اسلام قابلیت برنامه ریزی، تصمیم سازی و نظام مند بودن را دارد، پس این منشور کجاست؟ برای جمع آوری، تدوین و اجرایی کردن این قابلیت های بالقوه چه کرده ایم؟

در شرایطی که کانون های تصمیم ساز و موثر در برنامه ریزی جامعه، دچار تردید در مبانی فکری خویش باشند، چگونه خواهند توانست جامعه را سامان بخشند؟ براحتی می توان اذعان نمود که کشور ما جزء معدود ممالکی است که با این مفاهیم تعارف دارند. همانگونه که خیلی از عناصر حیاتی را به بازی می گیریم، به همان شکل نیز اساس و مبداء تصمیمات خود را نیز جدی نمی گیریم. کمترین تاثیر این وضعیت، سردرگمی اجتماع و اهالی اش است.

ما امروز شاهد بازخوردهای معطلی یادشده هستیم. زندگی روزمره مردم تحت تاثیر این شرایط، بی نظم و بی هدف و بدقواره دنبال می شود. مردم حتی در غایت زندگی نیز دچار تردید شده اند. و این هشدار بزرگی است برای آینده سرزمین ایران.